شخصیت کارکنان
شخصیت کارکنان عبارت است از مجموعه سازمانیافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاً ثابت و پایدار که یک کارمند را از کارکنان دیگر متمایز میسازد. بحث شخصیت کارکنان یکی از مباحث زیربنایی مدیریت رفتار سازمانی است و در قلمرو رفتار فردی مطالعه میشود.
شخصیت افراد تا حدود زیادی ارثی بوده و البته از محیط زندگی و شغلی و همینطور موقعیت اجتماعی نیز تاثیر میپذیرد. نکته اصلی در بحث شخصیت مساله ثبات است یعنی شخصیت بر ویژگیهایی دلالت دارد که تقریباً ثابت هستند. بنابراین شناخت شخصیت افراد برای برنامهریزی پیرامون کارمندیابی، جذب و استخدام و نگهداری کارکنان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. چون شخصیت از ثبات برخوردار است بنابرابن باید شیوه مناسبی برای هر تیپ شخصیتی در سازمان در نظر گرفته شود.
موضوع شخصیت کارکنان از منظر ریشهای بودن آن نیز قابل بررسی است. شخصیت یک عامل زیربنایی در رفتار فردی است که سایر ابعاد رفتار فردی را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین این عامل برای ابعاد رفتار گروهی و رفتار سازمانی نیز تاثیرگذار است. اثرگذاری این عامل از یک سو و اثرپذیری اندک آن از سوی دیگر باعث توجه جدی به این مقوله شده است. بنابراین در این مقاله کوشش میشود تا مفاهیم مرتبط با شخصیت کارکنان بیان شود.
تعریف شخصیت کارکنان
واژه شخصیت که در زبان لاتین Personalit و در زبان انگلوساکسون Personality خوانده میشود ریشه در کلمه لاتین Personal دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره خود میزدند. بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند، قرار دارد. یعنی در واقع، فرد به اجتماع خود شخصیتی را ارایه میدهد تا جامعه بر اساس آن وی را ارزیابی کند.
برخی تعاریف از بزرگان رشته روانشناسی و رفتار پیرامون شخصیت کارکنان عبارت است از:
گوردون آلپورت Gordon Allport : شخصیت، سازمان پویایی از نظامهای جسمی-روانی در درون فرد است که رفتار و افکار ویژه او را تعیین میکند.
آدامز Adams : هرگاه که ما از واژه “من” استفاده میکنیم اگر دقیقا بدانیم منظورمان چیست و این واژه به چه چیزی دلالت میکند، شناخت نسبتا خوبی درباره معنی شخصیت به دست آوردهایم.
کارل راجرز Carl Rogers : شخصیت یک خویشتن (self) سازمان یافته دایمی میباشد که محور تمام تجربههای فرد است.
واتسون J.B. Watson پدر رفتارگرایی: شخصیت مجموعهای سازمانیافته از عادات است.
اریک اریکسون Erik Erikson : رشد انسان در قالب یک سلسله مراحل و وقایع روانی ـ اجتماعی صورت میپذیرد که شخصیت انسان تابع نتایج آن مراحل و وقایع است.
جورج کلی Gorge Kelly : روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی، شخصیت او است.
نظریه شخصیت فروید
زیگموند فروید Sigmund Freud در ابتدا شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد.
هشیار: شامل تمام احساسات و تجربیاتی است که در هر لحظه معین از آن آگاه هستیم. هشار بخش محدودی از شخصیت است. زیرا تنها بخش کوچکی از افکار، احساسها و خاطرات ما در هر لحظه در آگاهی هشیار وجود دارد.
ناهشیار: مهمترین و بزرگترین بخش شخصیت است که قابل دسترسی نمی باشد.
نیمه هشیار: بین این دو sطح قرار دارد و مخزن خاطرات، ادراکات و افکاری است که ما در لحظه به صورت هشیار از آنها آگاه نیستیم ولی میتوانیم آنها را به راحتی به هشیاری فرا خوانیم.
فروید بعداً نظر خود درباره سه سطح شخصیت را تغییر داد و سه ساختار اساسی را برای شخصیت معرفی کرد.
- نهاد Id
- خود Ego
- فراخود Super Ego
نهاد Id : بزرگترین بخش شخصیت و منبع نیازها و امیال زیستی انسان است و تمام انرژی لازم برای دو بخش دیگر شخصیت را فراهم میکند. نهاد طبق اصل لذت عمل کرده، در جهت افزایش لذت و دوری از درد عمل میکند و ساختاری خودخواه، لذت جو، بدوی غیر اخلاقی، سبح و لجوج دارد.
من Ego : نماینده منطق و عقل و رابط بین نهاد و محیط خارج است. ایگو میکوشد در خواستهای نهاد را به صورت منطقی برآورد کند و اگر با واقعیت هماهنگی ندارند آنها را به تعویق انداخته یا هدایت مجدد کند. من به دو ارباب خدمت میکند، نهاد و واقعیت، و همواره بین درخواستهای اغلب متضاد آنها میانجی میشود و سازش برقرار میکند.
فرامن Super Ego : در سنین بین ۳ تا ۶ سالگی از تعامل با والدین بوجود میآید. زیرا آنها تاکید دارند کودکان باید از ارزشهای جامعه پیروی کنند. کودکان از طریق تنبیه و تحسین یاد میگیرند که چه رفتارهایی را والدینشان خوب یا بد میدانند. رفتارهایی که کودکان به خاطر آنها تنبیه میشوند یک قسمت از فرامن، من وجدان را تشکیل میدهد. قسمت دوم فرامن، خودآرمانی است که شامل رفتارهای خوب یا درستی است که کودکان برای آنها تحسین شدهاند.
نظریه شخصیت یونگ
کارل گوستاو یونگ Carl Gustav Jung روانشناس آلمانی و موسس روانشناسی تحلیلی است. او در ابتدا همکاری خود را با فروید پیش برد تا اینکه با او درباره ریشه داشتن تمام مشکلات در میل جنسی به مشکل برخورد و راه خود را از او جدا کرد. نظریه یونگ یکی از ماندگارترین و مهمترین نظریات روان تحلیلگری و احوال شخصی است.
یکی از مفاهیم نظریه یونگ، آرکی تایپ (Archetype) است. آرکی تایپها به معنی الگوهای اولیه و کلیشههای ذهنی هستند و در واقع تصاویر و اندیشههایی هستند که در تمام فرهنگها معانی جهانی و کلی دارند و خودشان را در رویاها، ادبیات، هنر و مذهب نشان میدهند. چهار مورد اصلی آرکی تایپهای یونگ عبارتند از:
- پرسونا
- آنیما و آنیموس
- زنانگی و مردانگی
- سایه Shadow و خود
نظریه شخصیت یونگ بر اساس دو نگرش شخصیت یعنی درون گرایی و برون گرایی ساخته شد.
همچنین به نظر یونگ، چهار کارکرد روانشناختی اصلی وجود دارد: احساس کردن، فکر کردن، حس کردن و شهود
دو شخصیت بنیادینیعنی درون گرایی و برون گرایی با این چهار کارکرد روانشناختی ترکیب میشوند و منجر به شکلگیری ۸ تیپ شخصیتی میشوند.
هر انسان در یکی از این تیپهای شخصیتی قرار میگیرد:
- برونگرای متفکر
- درونگرای متفکر
- برونگرای احساسی
- درونگرای احساسی
- برونگرای حسی
- درونگرای حسی
- برونگرای شهودی
- درونگرای شهودی
نظریه شخصیت ایزنک
هانس آیزنک Hans Eysenck سه عامل را به صورت بخشی از ساختار شخصیت بههنجار در نظر گرفت:
- برونگرایی
- روانرنجورخویی
- روانپریشخویی
از دیدگاه آیزنک هر سه عامل، دوقطبی هستند:
- برونگرایی در برابر درونگرایی
- روانرنجوری در برابر ثبات هیجانی
- روانپریشخویی در برابر کنترل تکانه
برونگرایی/درونگرایی
در نظریه آیزنک، افراد برونگرا عمدتاً با صفات معاشرتی و تکانشگری، مشخص میشوند. اما در عین حال از شوخطبعی، سرزندگی، حاضرجوابی، خوشبینی و صفات دیگری نیز برخوردارند که مشخص کننده افرادی است که از طریق ارتباط با دیگران، تقویت میشوند. افراد درونگرا با صفات مخالف برونگرایان، مشخص میشوند. آنها را میتوان به صورت آرام، نافعال، غیرمعاشرتی، بااحتیاط، خوددار، فکور،بدبین، صلحجو، هوشیار و مقید، توصیف کرد.
روانرنجورخویی/ثبات هیجانی
افرادی که در نظریه آیزنک در روانرنجورخویی نمره بالا میگیرند، معمولاً واکنش هیجانی مفرط، نشان میدهند و بعد از انگیختگی هیجانی، به سختی میتوانند به حالت طبیعی برگردند. آنها غالباً از نشانههای جسمانی مانند سردرد و کمردرد و مشکلات روانی مانند نگرانی و اضطرابها، شاکی هستند. با این وجود، روانرنجورخویی لزوماً به معنی سنتی اصطلاح روانرنجوری، اشاره ندارد. افراد میتوانند در این بعد، نمره بالا بگیرند؛ اما از نشانههای روانی ناتوانکننده، فارغ باشند.
روانپریشخویی/کنترل تکانه
کسانی که در نظریه آیزنک از نظر روانپریشخویی بالا هستند، پرخاشگر، ضداجتماعی، مصمم، سرد و خودمحور میباشند. در ضمن مشخص شده است که آنها بیرحم، متخاصم و بیاعتنا به نیازها و احساسات دیگران هستند. کسانی که نمره پایین در این بعد میگیرند معمولاً نوعدوست، بسیار اجتماعی، همدل، دلسوز، یاریگر، همرنگ و متعارف هستند
نظریه ۵ عامل بزرگ شخصیت
یک نظریه پذیرفته شده به عنوان ۵ عامل بزرگ شخصیت است که انواع پرسشنامه شخصیت براساس آن طراحی شده است:
پذیرش تجربههای جدید Openness to experience شامل صفاتی مانند کنجکاو بودن، علاقهمندی به هنر، ماجراجو بودن، دنبال ایدههای جدید بودن است. تنوعطلبی، خلاقیت، تصویرپردازی و فرار از تکرار از ویژگیهای این این صفت است.
برونگرایی Extroversion در تمایل به بیرون رفتن، پرحرفی، و رفتار پر انرژی نمایان میشود، در حالی که درونگرایی بیشتر در رفتار انفرادی و خویشتنداری آشکار میگردد. برونگرایی و درون گرایی نیز با مطالعات یونگ به شهرت رسید.
روانرنجوری Neuroticism را ضعف انرژی روانی گویند. ناتوانی در تحقق بخشیدن به رفتارهایی که در دنیای بیرون اثر میگذارند. انسان روانرنجور، زمان خود را به انجام دادن رفتارهایی کمارزش محدود میکند، به ویژه رفتارهایی که درونی شدهاند.
سازگاری و موافق بودن Agreeableness شامل صفاتی مانند اعتماد کردن به دیگران، صمیمی بودن، همکاری و تعامل، رفتار دوستانه و به سادگی کوتاه آمدن در بحثها و گفتگوها است.
وجدان و مسئولیتپذیری Conscientiousness شامل صفاتی مانند هدفگذاری، وظیفهشناسی، داشتن نظم شخصی، منظم بودن، کارایی بالا و جستجوی موفقیت است.
نتیجهگیری
یک شرکت تعداد زیادی اتاق دارد که کارمندان زیادی را در خود جای داده است. هرکدام از این کارمندها یک نوع شخصیت کاری دارند. مدیریت سازمان در هر صنفی، همیشه با کارکنان متفاوتی سر و کار دارند که هر کدام برخورد خاص خود را میطلبند. بسیاری از مدیران گمان میکنند، به تقاضای جایگاه شغلی دیگر نیازی به این گونه برخوردها وجود نخواهد داشت. اما واقعیت به هیچ عنوان این گونه نیست و مدیر یک سازمان، عنوانی است که بیش از هر پست دیگری مسئولیت دارد. به بیان سادهتر باید حواستان به همه چیز جمع باشد.
یکی از با اهمیتترین بخشهایی که باید کنترل آن را در دست داشته باشید، تیم کاری و کارکنان است. هر کدام از این افراد در دستهای خاص جای میگیرند و با شناخت این دستهها میتوان بهتر و موثرتر مدیریت کرد. نظریههای مربوط به شخصت در مدیریت رفتار سازمانی کمک میکند تا مدیران به درک درستی از افراد دست پیدا کنند. در مجموع باید گفت شخصیت عنصری تقریباً ثابت است و بهترین کار به جای کوشش در تغییر شخصیت، استفاده از شیوه مدیریتی مناسب با ویژگیهای شخصیتی افراد است.
نگارنده: پشتیبانی پارسمدیر | مدیریت رفتار سازمانی , مدیریت منابع انسانی | ۰۳ دی ۰۰