پذیرش فناوری (مدلها و نظریهها)

پذیرش فناوری (Technology Adoption) به فرایندی گفته میشود که در آن سازمانها یک فناوری جدید را میپذیرند و در فعالیتهای خود به کار میگیرند. این مساله یکی از مفاهیم اصلی مرتبط با فناوری سازمانی (تکنولوژی) از دیرباز تاکنون است.
پذیرش فناوری در سازمانها نهتنها به استفاده از ابزارهای جدید محدود نمیشود، بلکه شامل تغییرات فرهنگی، آموزشی و مدیریتی نیز میشود. این مفهوم به عوامل مختلفی مانند آمادگی سازمانی، زیرساختهای فناوری، نگرش کارکنان و مزایای فناوری وابسته است. همچنین این فرایند شامل مراحل آگاهی، ارزیابی، تصمیمگیری، پیادهسازی و بهرهبرداری از فناوری است.
نظر به اهمیت مساله تاکنون مدلها و نظریههای گوناگونی در زمینه کاربست تکنولوژی در سازمان مطرح گردیدهاست. این نظریهها و مدلها حالت تکاملی دارند و با رشد و پیشرفت فناوریها، بهروزرسانی شدهاند. در این نوشتار کوشش بر آن است تا مدلها و نظریههای پذیرش فناوری، مفهومسازی و تعریف شوند.
اهمیت پذیرش فناوری در سازمانها
پذیرش فناوری برای سازمانها از جنبههای مختلفی اهمیت دارد:
افزایش بهرهوری و کارایی: استفاده از فناوری باعث بهینهسازی فرایندها و کاهش هزینهها میشود.
بهبود تصمیمگیری: فناوریهای نوین مانند هوش مصنوعی و دادهکاوی به مدیران در تصمیمگیریهای دقیقتر کمک میکنند. سیستم پشتیبانی از تصمیم یکی از مفاهیم کلاسیک در مدیریت فناوری اطلاعات است که اکنون به مدد هوش مصنوعی بسیار کاربردی شدهاست.
رقابتپذیری در بازار: سازمانهایی که فناوری را سریعتر میپذیرند، در بازار رقابتی موفقتر خواهند بود.
افزایش نوآوری سازمانی: فناوری امکان خلق ایدههای جدید و ارائه خدمات جدید و محصولات جدید را فراهم میکند.
بهبود ارتباطات سازمانی: ابزارهای دیجیتال، ارتباطات داخلی و خارجی سازمان را تسهیل کرده و همکاری بین واحدها را تقویت میکنند.
بهینهسازی مدیریت منابع انسانی: فناوریهای سازمانی مانند سیستم برنامهریزی منابع سازمان (ERP) و مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) در صدر قرار دارند. کاربست چنین سیستمهایی به مدیریت بهتر منابع انسانی و ارتباط با مشتریان کمک میکنند.
چالشهای پذیرش فناوری در سازمانها عبارتند از:
- مقاومت کارکنان در برابر تغییر
- نیاز به آموزش و توسعه مهارتهای جدید
- هزینههای پیادهسازی و نگهداری فناوری
- مشکلات امنیتی و حریم خصوصی
پذیرش فناوری در سازمانها با چالشهای متعددی همراه است که میتواند روند اجرا و بهرهبرداری از آن را دشوار کند. یکی از اصلیترین چالشها مقاومت کارکنان در برابر تغییر است، چرا که بسیاری از افراد به دلیل فناوریهراسی، ترس از جایگزینی یا عدم آشنایی با فناوریهای جدید، ممکن است در برابر پذیرش آن مقاومت کنند.
مدلها و نظریههای پذیرش فناوری
برای درک چگونگی پذیرش فناوری در سازمانها و توسط افراد، پژوهشگران مدلهای مختلفی ارائه کردهاند. این مدلها تلاش میکنند عواملی را که بر پذیرش فناوری تأثیر میگذارند، شناسایی و تبیین کنند. در ادامه، مهمترین مدلهای پذیرش فناوری معرفی میشوند:

مقایسه مدلها و نظریههای پذیرش فناوری
۱. مدل پذیرش فناوری (TAM)
مدل پذیرش فناوری (Technology Acceptance Model) بوسیله دیویس به سال ۱۹۸۹ ارائه گردید. این مدل یکی از پرکاربردترین مدلها برای بررسی پذیرفتن تکنولوژی در سازمان است. بر اساس این مدل، دو عامل کلیدی تعیینکننده پذیرش فناوری هستند:
ادراک از سودمندی (Perceived Usefulness – PU): میزانی که فرد باور دارد استفاده از فناوری عملکرد او را بهبود میبخشد.
ادراک از سهولت استفاده (Perceived Ease of Use – PEOU): میزانی که فرد فناوری را آسان و بدون پیچیدگی میداند.
این دو عامل، نگرش فرد نسبت به استفاده از فناوری، نیت رفتاری (Behavioral Intention) و در نهایت، میزان استفاده واقعی (Actual Use) را تحت تأثیر قرار میدهند. بسیاری از پژوهشگران برای سنجش عوامل موثر بر قصد خرید مشتریان از همین متغیرهای کلاسیک استفاده میکنند.
۲. مدل گسترشیافته پذیرش فناوری (TAM2 و TAM3)
ونکاتش و دیویس (۲۰۰۰) مدل TAM را توسعه داد و عواملی مانند تأثیر اجتماعی (Social Influence) و فرایندهای شناختی را به آن اضافه کرد. ونکاتش و بالوه (۲۰۰۸) تأثیرات مدیریتی، شرایط تسهیلکننده و تفاوتهای فردی را نیز در پذیرش فناوری بررسی کرد. کاربرد این روش بررسی تأثیر عوامل فرهنگی و سازمانی بر پذیرش فناوری است.
۳. نظریه عمل منطقی (TRA)
نظریه عمل منطقی (Theory of reasoned action) بوسیله فیشبین و آیزن به سال ۱۹۷۵ مطرح گردید. این نظریه نشان میدهد چگونه باورهای هنجاری و پیامدهای رفتاری منجر به شکلگیری نگرش یا انجام رفتاری ویژه در فرد میشود. براساس این نظریه افراد بهصورتی عقلایی پیرامون ماهیت و پیامدهای رفتار اندیشه کرده و اقدام به عملی خاص میکنند.
این نظریه به پیشبینی نیت رفتاری افراد در یک زمان و یک مکان ویژه پیرامون یک پدیده براساس باورهای وی میپردازد. عدها آیزن به سال ۱۹۹۱ این نظریه را گسترش داد و با عنوان «تئوری رفتار برنامهریزی شده» نیز شناخته میشود.
۴. نظریه رفتار برنامهریزیشده (TPB)
نظریه رفتار برنامهریزیشده (Theory of Planned Behavior) بوسیله آیزن (۱۹۸۵) مطرح شد. این نظریه خود ریشه در نظریه عمل منطقی دارد و براساس آن رفتار افراد بر اساس سه عامل شکل میگیرد:
نگرش (Attitude): دیدگاه مثبت یا منفی فرد نسبت به استفاده از فناوری.
هنجارهای ذهنی (Subjective Norms): تأثیر دیگران بر تصمیم فرد برای استفاده از فناوری.
کنترل رفتاری ادراکشده (Perceived Behavioral Control): میزان احساس توانایی فرد در استفاده از فناوری.
کاربرد: بررسی پذیرش فناوری در سازمانهایی که تأثیرات اجتماعی قوی دارند.
۵. مدل پذیرش و استفاده یکپارچه فناوری (UTAUT)
مدل پذیرش و استفاده یکپارچه فناوری (Unified Theory of Acceptance and Use of Technology) بوسیله ونکاتش و همکاران (۲۰۰۳) توسعه یافت. این مدل عوامل متعددی را برای پذیرفتن تکنولوژی شناسایی میکند:
انتظار عملکرد (Performance Expectancy): میزان سودمندی فناوری در بهبود عملکرد کاری.
انتظار تلاش (Effort Expectancy): سهولت استفاده از فناوری.
تأثیر اجتماعی (Social Influence): تأثیر همکاران و مدیران بر پذیرش فناوری.
شرایط تسهیلکننده (Facilitating Conditions): زیرساختها و منابع سازمانی برای پشتیبانی از فناوری.
کاربرد: بررسی پذیرش فناوریهای جدید در سازمانهای بزرگ.
۶. نظریه انتشار نوآوری (DOI)
نظریه انتشار نوآوری (Diffusion of Innovation Theory) بوسیله اتوسط اورت راجرز به سال ۱۹۶۲ در کتاب «نشر نوآوریها» مطرح شد و وارد ادبیات مدیریت سازمان گردید. در این مدل، پذیرش فناوری را به پنج ویژگی وابسته میداند:
مزیت نسبی (Relative Advantage): برتری فناوری نسبت به روشهای قبلی.
سازگاری (Compatibility): تناسب فناوری با ارزشها و نیازهای سازمان.
پیچیدگی (Complexity): میزان دشواری استفاده از فناوری.
آزمایشپذیری (Trialability): امکان آزمایش فناوری قبل از پذیرش نهایی.
قابلیت مشاهده (Observability): دیده شدن مزایای فناوری توسط دیگران.
نظریه انتشار نوآوری در جستجوی توضیحی برای چگونگی، چرایی و چیستی نرخ پذیرش ایدهها و فناوریهای جدید و نوآورانه است. کاربرد آن در بررسی کاربست فناوریهای نوآورانه و دیجیتال در سطح سازمانی.
۷. چارچوب فناوری-سازمان-محیط (TOE)
چارچوب فناوری-سازمان-محیط (Technology-Organization-Environment) توسط تورناکتزی و فلیشر در سال ۱۹۹۰ معرفی گردید. این چارچوب تئوریک شیوه پذیرفتن تکنولوژی در سازمانها را براساس شرایط محیط درونی و بیرونی توضیح میدهد. این چارچوب فرایند پذیرش و بکارگیری نوآوریهای فناورانه را در سازمانها تشریح میکند. همچنین این چارچوب نظری، سه بعد اصلی پذیرفتن و اجرای تکنولوژی را شناسایی میکند:
- فناورانه
- سازمانی
- محیطی
زمینه فناورانه شامل فناوری بیرونی و فناوری مناسب برای سازمان است. زمینه سازمانی به ابعاد توصیفی در مورد سازمان مانند اندازه، دامنه، ساختار مدیریتی و منابع داخلی اشاره دارد. در نهایت زمینه محیطی به صنعت سازمان، رقبا و سیاستهای دولت اشاره دارد.
۷. مدل تناسب وظیفه-فناوری (TTF)
مدل تناسب وظیفه-فناوری (Task-Technology Fit) توسط گودهو و تامپسون (۱۹۹۵) ارائه گردید. این مدل، بر این ایده استوار است که یک فناوری زمانی در سازمان بهخوبی پذیرفته و استفاده میشود که با وظایف کاری کاربران همخوانی داشته باشد. به بیان ساده، اگر یک فناوری از نظر قابلیتها و ویژگیها متناسب با نیازهای کاربران و نوع کار آنها باشد، احتمال استفاده مؤثر از آن افزایش مییابد.
سخن پایانی
پذیرش فناوری یک ضرورت اجتنابناپذیر برای سازمانهای امروزی است. با مدیریت درست این فرایند، سازمانها میتوانند مزایای رقابتی قابلتوجهی کسب کنند و بهرهوری خود را افزایش دهند. پذیرش فناوری در سازمانها از اهمیت بالایی برخوردار است، چرا که به بهبود کارایی، افزایش بهرهوری و ارتقای رقابتپذیری کمک میکند.
با بهکارگیری فناوریهای نوین، سازمانها میتوانند فرآیندهای خود را بهینهسازی کرده، هزینهها را کاهش دهند و خدمات بهتری به مشتریان ارائه دهند. علاوه بر این، فناوریهای پیشرفته مانند هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و تحلیل دادهها به سازمانها امکان میدهند تا تصمیمگیریهای دقیقتر و مبتنی بر داده انجام دهند و به سرعت با تغییرات بازار سازگار شوند. در نهایت، پذیرش فناوری نه تنها بقای سازمانها را در عصر دیجیتال تضمین میکند، بلکه به آنها امکان میدهد تا به عنوان پیشرو در صنعت خود مطرح شوند.
منبع: قصری، فریدون. مدیریت فناوری اطلاعات. تهران: پارسمدیر.

نگارنده: پشتیبانی پارسمدیر | مدیریت فناوری اطلاعات | 27 اسفند 03