پارادایم (الگوواره)

پارادایم یا الگوواره (Paradigm) چارچوب اندیشه و فلسفه فکری حاکم بر جامعه است که در یک برهه زمانی مشخص در جامعه مورد نظر مسلط است. این مفهوم جایگاهی کلیدی در فلسفه تحقیق دارد و در هر پژوهشی باید پارادایم (الگوواره) فکری توسط پژوهشگر مشخص گردد.

در مورد پارادایم‌های فکری یک حقیقت وجود دارد: پارادایم‌ها در کنار هم زندگی نمی‌کنند بلکه با هم می‌جنگند. وقتی نظریه‌های حاکم بر جوامع بشری پاسخگوی پرسش‌های جدید نباشد الگوهای فکری جدیدی در پاسخ به این پرسش‌ها ظاهر می‌شوند. این الگوها باهم همزیستی مسالمت‌آمیزی ندارند و در نهایت الگوی غالب به عنوان پارادایم حاکم بر جوامع شناخته می‌شود. همچنانکه پارادایم اثبات‌گرایی در برابر پارادایم عقل‌گرایی سربرآورد یا پارادایم تفسیری هوسرل، علوم اجتماعی را مسخر خویش نمود.

درک صحیح از مفهوم پارادایم (الگوواره) برای دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی و مدیریت اهمیت بسیار زیادی دارد. در این مقاله کوشش می‌شود تا تعریف درست و جامعی از پارادام ارائه شود. همچنین انواع پارادایم‌های مطرح در تاریخ بشریت معرفی و نقد می‌شود.

تعریف پارادایم (الگوواره)

واژه پارادایم Paradigm از واژه یونانی παράδειγμα گرفته شده است که ترکیبی از دو واژه παρά به معنای «پهلو به پهلو» و δείκνυμι به معنای «نشاندن» است و می‌توان به فارسی آن را الگو یا نمونه یا سرمشق ترجمه کرد. در لغت نامه مریام-وبستر پارادایم اینگونه تعریف شده است: یک چارچوبى فلسفى و نظرى از یک رشته یا مکتب علمى در کنار نظریه ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده اند.

مفهوم پارادایم (الگوواره) در مطالعات توماس کوهن (Thomas Kuhn) در کتاب «ساختار انقلاب‌های علمی» به شهرت رسید. به زعم کوهن علم را تنها یک پارادایم راهبری می‌کند و در هر عصری یک پارادایم غالب وجود دارد. همیشه مرحله‌ای می‌رسد که علم عادی یا پارادایم پیشین به علت ناتوانی در پاسخ به پرسش‌های جدید با بحران مواجه می‌شود. بحرانی که نتیجه آن انقلاب علمی است. توماس کوهن دو تعبیر از پارادایم ارائه کرده است:

پارادایم عبارت است از شیوه پذیرفته شده و مقبول برای حل یک مسال بطوریکه که الگویی برای پژوهشگران حال و آینده باشد. دوم اینکه پارادایم شامل آن روش‌ها، موازین و تعمیم‌هایی است که پژوهشگران در کاوش‌های علمی خود بر آن اتفاق نظر دارند.

الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگو واره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند. پارادایم از جدیدترین مفاهیمی است که وارد حوزه فلسفه علم جامعه‌شناسی شده‌است.

جابه‌جایی پارادایم

جابه‌جایی پارادایم (Paradigm Shift) غالباً به تغییر اساسی و پارادایمی در تفکر و الگوهای ذهنی اندیشیدن اطلاق می‌گردد که در نهایت مبنای خرد و کلان یک دیدگاه را متحول می‌کند. تحول انگاره مبحثی در تحول و ثبات فهم است به شرط آنکه در مورد تغییرات پارادایمی بحث کند. به عبارت دیگر «تحول انگاره عبارت است تغییر کل نگرانه، رویکردی و قابل توجه در یک علم مثلاً تفسیر متافیزیک پدیده‌های مادی (در قرون وسطی و طی عصر رنسانس) دچار تحول انگاره شد و سر از پوزیتیویسم منطقی و تجربه گرایی افراطی در آورد.

تحول انگاره شامل افزایش یک زاویه دید جدید هم می‌شود. مثلاً نوع نگاه زیبایی‌شناختی یک تحول انگاره است مشروط به این که عالمان آن را قابل توجه بدانند.» تحول انگاره، تعبیری است که نخستین بار توسط توماس کوهن در کتاب «ساختار انقلاب‌های علمی» به سال ۱۹۶۲ ابداع شد. واژه‌های پارادایم (الگوواره) و جابه‌جایی پارادایم از واژه‌های کلیدی در زبان و ادبیات توماس کوهن بود. این واژه توصیف‌گر تغییر در فرضیات بنیادی حاکم بر دانش زمانه است.

اگرچه خود کوهن استفاده از این واژه را به علوم دقیقه محدود می‌دانست اما امروزه تحول انگاره در معنای تحول در انگاره‌های بنیادی در مورد بسیاری از دیگر قلمروهای ذهنی انسان نیز اطلاق می‌شود. بنا به معرفی کوهن، «یک پارادایم دیدگاهی در مورد توصیف واقعیت است که اعضای یک جامعه علمی روی آن توافق نسبی دارند». او معتقد بود که تکامل دانش لزوماً خطی و به سمت حقیقت نیست. بلکه گاه‌گاهی انقلاب‌هایی پیشرفت علوم را به شدت متحول می‌کنند که از آن انقلاب‌های علمی به تحول انگاره یاد می‌کند.

مروری بر پارادایم‌های بوریل و مورگان

گیبسون بورل Burrell و گرت مورگان Morgan (نویسنده کتاب استعاره‌های سازمان) کتابی با عنوان پارادایم‌های جامعه شناختی و تحلیل سازمانی ارائه کرده‌اندو در این کتاب بر چهار نوع پارادایم تاکید شده است که در مطالعه مدیریتی بویژه در حوزه تحقیق کیفی کاربردی فراوانی دارد و بینشی به پژوهشگران مدیریت ارائه می‌کند که بهتر بتوانند تحقیقات علمی خود را به ثمر رسانند.

پارادایم‌های بوریل و مورگان

پارادایم‌های بوریل و مورگان

با درک پارادایم‌های مختلف سازمانی، ماهیت روش علمی ملموس خواهد شد. پارادایم‌های چهارگانه بوریل و مورگان عبارتند از:

  • ساختارگرای بنیادی
  • انسان‌گرای بنیادی
  • تفسیری
  • کارکردگرا

بوریل و مورگان در کتاب معروف خود «نظریه‌های کلان جامعه شناختی و تجزیه و تحلیل سازمان» یک ادعای کلیدی دارند: تمامی نظریه‌های سازمان بر فلسفه‌ای از علم و نظریه‌ای از جامعه مبتنی هستند. در این مطالعه به توصیف و تبیین دو بعد عینی و ذهنی در حوزه فلسفه علم و ابعاد نظم دهی و تغییر بنیادی در حوزه نگاه به جامعه می‌پردازد.

دیدگاه به جامعه و فلسفه علم

در مطالعات سازمانی چهار پارادایم بورل و مورگان با اقبال فراوانی مواجه شده‌اند. براساس دیدگاه آنان تمامی تئوری‌های سازمان و مدیریت بر فسلفه‌ای از علم و همچنین دیدگاهی به جامعه استوار است. بنابراین تئوری‌های سازمانی بیش از هر چیز به جامعه شناسی نزدیک است.

پیش فرض‌های جامعه شناسی

پیش فرض‌های جامعه شناسی

براساس طرح تحلیلی بوریل و مورگان، پیش‌فرض‌های مربوط به ماهیت علوم ار می‌توان بر حسب بعد ذهنی و عینی تقسیم‌بندی کرد. از سوی دیگر پیش‌فرض‌های مربوط به ماهیت جامعه را بر حسب بعد نظم‌دهی-تغییر بنیادی در نظر گرفت. با در نظر گرفتن این دو بعد اصلی چهار پارادایم متمایز جامعه‌شناختی، بدست می‌اید.

روابط میان پیش فرض‌های مدل بورل و مورگان

الگوی روابط میان پیش فرض‌های مدل بورل و مورگان

پارادایم (الگوواره) کارکردگرایی

پارادایم کارکردگرا چارچوب اصلی را برای سلوک جامعه‌شناسی دانشگاهی و مطالعه سازمان‌ها فراهم کرده است. این پارادایم بدنبال ارائه تبیین‌های وضع موجود، نظم اجتماعی، همراهی، تلفیق اجتماعی، همبستگی، ارضای نیاز و فعلیت می‌باشد. این سنت در دهه‌های اول قرن نوزدهم در فرانسه شکل گرفت. بیشترین تاثیر بر پارادایم کارکردگرایی را نظریه‌پردازان اجتماعی مانند اگوست کنت داشته‌اند.

نگاه کارکردگرایی نسبت به سه چیزبی اعتنا است:

الف) بی اعتنایی نسبت به خود پدیده مورد مطالعه: مثلا اگر یک کارکردگرا در مورد دین تحقیق می‌کند، به خود دین کار ندارد، بلکه به کارکردهای آن می‌پردازد.

ب) بی اعتنایی نسبت به کارکردهای اظهارشده: بیشتر به کارکردهای ناگفته می‌پردازد.

ج) بی اعتنایی نسبت به خود کنشگر: یک کارکردگرا از دور، فرد را مطالعه می‌کند و هیچگاه به با کنشگر ارتباط برقرار نمی کند و به او نزدیک نمی شود. به عبارت دیگر، کارکردگرا یک تماشاگر است و نه بازیگر.

پارادایم (الگوواره) تفسیری

پارادایم تفسیری رهیافت ذهن گرایی دارد، اما اینکه در بخش نظم دهی قراردارد، بصورت تلویحی است و نه صریح و مستقیم. این پارادایم معتقد است که جهان را آنگونه که هست باید شناخت و ماهیت بنیادی جامعه را در سطح تجربه ذهنی باید شناخت. این پارادایم تبیین را درحوزه آگاهی و ذهنیت فردی و در چارچوب مرجع دست اندکار کنش جستجو می‌کند که در نقطه مقابل نظاره گرکنش قراردارد.

پارادایم (الگوواره) انسان گرای بنیادی

این پارادایم به ایجاد جامعه شناسی تغییر بنیادی از دید ذهنی گرا توجه دارد. رهیافت این پارادایم به علوم اجتماعی، وجوه اشتراک زیادی به رهیافت پارادایم تفسیری دارد. یعنی این پارادایم نیز جهان اجتماعی را ازدید گاهی متمایل به نام انگاری، غیراثبات گرایی، اختیارگرایی و ایده نگاری می‌نگرد.

ولی چارچوب مرجع این پارادایم به دیدگاهی از جامعه تاکید می‌کند که بر اهمیت طرد کردن یا رفتن به فراسوی محدودیت‌های ترتیبات اجتماعی موجود پایبند است. آگاهی کاذب، ازخود بیگانگی و ایدئولوژی، از مفاهیم بسیار مهم در این پارادایم است.

پارادایم (الگوواره) ساختارگرای بنیادی

وجه مشترک تمام نظریه پردازان این پارادایم، این است که جامعه کنونی را می‌توان با تضاد‌های بنیادی حاصل از بحران‌های سیاسی و اقتصادی تغییر بنیادی توصیف کرد. از طریق چنین تضاد‌ها و تغییرات است که رهایی انسان از ساختارهای اجتماعی که در آن زندگی می‌کند، تحقق می‌یابد.

جمع‌بندی بحث

پارادایم (الگوواره) سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند. به عبارت دیگر، پارادایم، نوعی چارچوب مرجع و رویه‌ها و فنون و روش‌ها و سبک‌هایی برای علم‌ورزی یک جامعه‌ی علمی به دست می‌دهد. البته در یک زمان، لزوماً یک پارادایم نیست بلکه معمولاً ما با انواع پارادایم‌ها و یا ترکیبی از این سپهرهای معرفتی مواجه هستیم.

با توجه به طبیعت پدیده­‌هایی که علوم اجتماعی به تلاش برای بررسی آنها می­پردازد، اینکه چه پیش فرض‌ها و مبانی فکری‌ای بر ذهن تئوری پردازان و نگاه آنها به این پدیده‌ها سایه انداخته است، بسیار کلیدی و مهم است. بسیاری از دانشمندان این حوزه معتقد هستند پدیده­های اجتماعی، عینی هستند و مستقل از مشاهده گران وجود دارند و عده ی دیگر بر این عقیده اند که پدیده‌های اجتماعی ساخته‌های ذهن انسان هستند و پژوهشگر به جای «مشاهده گر» باید یک «بازیگر فعال» باشد تا درکی از این پدیده‌ها داشته باشد.

بر اساس این دسته بندی، بوریل و مورگان تئوری­‌های سازمان را به عنوان زیر مجموعه‌ای از علوم اجتماعی، در چهار دسته تقسیم بندی می‌کنند. این مطالعه از دو منظر برای پژوهشگران مفید است: اول، آشنایی کلی با مهم ترین مبانی جامعه شناختی که در تحصیلات کلاسیک دانشگاهی رشته‌های حوزه مدیریت کمتر به آنها پرداخته می‌شود و دوم، دسته بندی‌ای بسیار جذاب و کارا از تئوری‌های سازمان که خوانندگان را برای تشخیص تفاوت‌ها و تشابه‌های آنها یاری می‌دهد.

منبع

حبیبی، آرش. پارادایم: تعریف و مفهوم. نشر الکترونیک پارس‌مدیر

کتاب نظریه‌های کلان جامعه شناختی نوشته بوریل و مورگان

کتاب ساختار انقلاب‌های علمی نوشته توماس کوهن