نظریههای بازار کار زنان

نظریههای بازار کار زنان به شناخت زیربنایی فلسفه و چگونگی ورود به بانوان به عرصه سازمانی و فعالیتهای اقتصادی در متن جامعه اشاره دارد. این نظریهها ماهیتی اقتصادی و اجتماعی دارند و در جوامع در حال توسعه با مباحث عرفی، دولتی و سیاسی نیز ممذوج میباشد. مباحثی مانند موانع اشتغال زنان، سقف شیشهای و مدیریت زنان در نظریههای مختلف بازار کار زنان مطرح میشوند.
یکی از مباحث اساسی در زمینه توسعه، میزان بهرهگیری درست و منطقی از تواناییها و استعدادهای نیروی انسانی هر جامعه است. بر این پایه شغل یا اشتغال یکی از موضوعات مورد توجه علوم اجتماعی است که مباحث زیادی را به خود اختصاص داده است. نقش اشتغال در پویایی زندگی انسان انکار ناپذیر است و میتوان آن را کانون ارتباطات انسانی و اجتماعی تلقی نمود. در جهت این پویایی، بیتردید زنان به عنوان نیمی از جمعیت، تأثیر مستقیمی در توسعه جامعه دارند.
در جامعهای که مشارکت زنان در زمینه اشتغال و فعالیتهای اقتصادی بیشتر باشد، رفاه اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود. زیرا مشارکت زنان در بازار کار موجب کاهش نرخ باروری، افزایش سطح تولید، افزایش درآمد سرانه و در نتیجه سبب افزایش رفاه اجتماعی کل جامعه میشود. در مجموع ایراد سخن از منافع و فواید حضور زنان در بازار کار طولانی است. از سوی دیگر هنوز حضور زنان در عرصههای مختلف کاری و سازمانی با موانع متعددی همراه است. در این مقاله کوشش شده تا با طرح نظریههای بازار کار زنان به ابعاد نامکشوف مسئله نوری تابانیده شود.
انواع نظریههای بازار کار زنان
واقعیتها نشان میدهند که همواره نقش زنان در توسعه جوامع نادیده گرفته شده و جامعه انسانی به این علت لطماتی جبرانناپذیر را متحمل شده است. وضعیت موجود که ناشی از نابرابریهای جنسیتی است، باعث شده بسیاری از کشورها در تلاش برای رفع این نابرابریها اقداماتی گوناگون انجام دهند. برخی از این جوامع به موفقیتهایی چشمگیر دست یافتهاند. با این حال اکثر کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ایران در این مهم موفق نبودهاند.
جهت درک عمیق مطلب، نظریههای متعددی مطرح شده است. برخی از مهمترین نظریههای بازار کار زنان عبارتند از:
- نظریه نئوکلاسیک
- نظریه تجزیه شدن بازار کار
- نظریههای جنسیتی
- نظریههای نابرابری جنسیتی
- نظریه فمنیست
در ادامه هر یک از نظریههای بازار کار زنان مورد بررسی قرار گرفته است.
نظریههای نئوکلاسیک
این نظریه به نابرابری شغلی زنان و تفاوتهای جنسی در عواملی که قابلیت تولید نیروی انسانی را تحت تأثیر قرار میدهند، اشاره میکند. مسئولیتهای خانوادگی، نیروی جسمانی، آموزش، تربیت شغلی، ساعات کار، غیبت وتعویض شغل از جمله این عوامل هستند. آنها مطرح میکنند که مزد کمتر آنان به واسطه سرمایه انسانی پایین آنها است. مراد این است که در آموزش حرفهای و تجارب شغلی، قابلیت تولید آنها کم میباشد. والدین و حتی خود زنان نیز کمتر تمایل دارند که برای آموزش و تربیت شغلی سرمایه گذاری کنند.
ادواری که زنان از دنیای کار دور میشوند (دوره زایمان و بچهداری) به معنای آن است که زنان کمتر از مردان تجارب شغلی بدست میآورند. همچنین توانایی و مهارت آنها گرایش به کاهش دارد. بدینسان چون برخی از زنان، کار خود را به خاطر ازدواج ترک میکنند و یا به جهت تولد فرزندان و تربیت آنها از کار کنار میکشند، کارفرمایان کمتر برای آنها حاضر به سرمایهگذاری هستند. کارفرمایان جهان سوم نیروی کار زنان را گران مییابند. این هزینهها که بیشتر متعلق به کارکرد مادری زن است در کشورهای صنعتی به علت باروری کم به مراتب کمتر است.
هرگاه هزینه کارگر زن زیاد باشد این امر سبب ترجیح کارگر مرد میشود. چه بسا هزینه ایجاد مهد کودک و حمایت از حاملگی و مادری برای کارفرما و همچنین این پیشداوری که زنان بیشتر از مردان غیبت غیر موجه، ترک خدمت و یا تغییر شغل دارند، سبب میشود که تقاضای کلی جهت کارگر زن کاهش یابد.
نظریه تجزیه شدن بازار کار
یکی از معروفترین نظریههای تجزیه شدن بازار کار، نظریه بازار کار دوگانه است. این نظریه بین دو نوع از مشاغل، تمایز قائل میشود:
مشاغل بخش اول که از لحاظ پرداخت مزد، تأمین بیشتر و فرصتهای پیشرفت وضع نسبتاً خوبی دارند.
مشاغل بخش دوم که با مزد کم، تأمین کمتر و محدودیت در زمینه امکان پیشرفت، روبه رو هستند.
شغلهای بخش اول شامل مشاغلی است که در آنها مهارت کارگران خاص و متناسب با احتیاج مؤسسه مورد نظر است. در این قسمت در نتیجه نیاز کارفرما به ثبات، مزدهای بهتری به نیروی کار پرداخت میشود و دورنمای پیشرفت بهتری ارائه میگردد.
در مشاغل بخش اولیه، کارگر برای کارفرما اهمیت دارد. جابهجایی بیشتری که در زنها مشاهده میشود به این معناست که احتمال جذب آنها به مشاغل ثانویه زیادتر است. از این رو حتی اگر کیفیت قبل از ورود به شغل برابر باشد، احتمال به کارگماردن مردها در مشاغل اولیه بیشتر است.
این نظریه با تأکید بر دو محور به تبیین نابرابری شغلی مردان و زنان میپردازد. محور اول تأکید بر اهمیت وضعیت ورود به سازمان برای تعیین امکانات آینده در کسب سرمایه انسانی است. محور دوم مرتبط بودن رفتار با کارگران با خصوصیات پایداری شغلی آنان. به این ترتیب به جای اینکه تفاوتهای جنسیتی را ناشی از ویژگیهای ذاتی زنان بدانند حداقل قسمتی از آن را با نوع مشاغل مرتبط میدانند.
نکته اصلی نظریه جنسیتی این است که موقعیت تابعی زنان در بازار کار و در خانه و خانواده با یکدیگر مرتبط و جزئی از یک سیستم کلی اجتماعی است که در آن زنان تابع مردان هستند. نقش عمده نظریههای جنسیتی نشان دادن این مطلب است که موقعیت زنان در بازار کار را میتوان به عنوان جزئی از کل سیستم اجتماعی که در آن زنها تابع مردان هستند، در نظر گرفت.
نظریههای جنسیتی
اساس این نظریه بر آن است که موقعیت تابعی زنان در بازار کار، خانه و خانواده با یکدیگر مرتبط و جزئی از یک سیستم کلی اجتماعی است که در آن زنان تابع مردان هستند. تعلق کارِ خانه به زن، بخصوص تربیت فرزندان، حتی وقتی که زنها بیرون از خانه کار میکنند چیزی است که در کشورهای صنعتی هم دیده میشود.
معمولاً مردان از زمانی که وارد بازار کار میشوند تا هنگام بازنشستگی در نیروی کار باقی میمانند. مشارکت مردان تقریباً تحت تأثیر مراحل زندگی نیست. برای نمونه سطح آموزش، وضعیت تاهل و محل اقامت تاثیر چندانی بر طول عمری کاری آنها ندارد. در صورتی که زنان مشارکتشان ناپیوسته و منقطع است. آنان بارها در طول زندگیشان وارد بازار کار شده و الگوی مشارکت آنها تحت تأثیر تغییرات زندگیشان مانند وضعیت تاهل، تعداد بچهها و… است.
نظریههای نابرابری جنسیتی
نابرابری و تبعیض جنسیتی به هر نوع رفتار، منش یا واکنشی اشاره دارد که از اعتقاد به فرودستی زنان سرچشمه میگیرد و راه را بر فعالیت آنان میبندد. در مورد ریشهیابی نابرابریهای جنسیتی، تعابیر متفاوتی عنوان شده است. در مجموع میتوان گفت چه براساس نظر کارکرد گرایان منشاء تفاوت نقشهای جنسیتی، تفاوتهای زیستی و روانی دو جنس باشد. چه براساس نظر تضاد گرایان و بیشتر فمینیستها، سلطه مردانه در نظام مردسالاری تفاوت نقشهای جنسیتی را ایجاد کرده باشد. فرایندهای جامعه پذیری، باورها و نگرشهای مربوط به تفاوت نقشهای جنسیتی را ایجاد و تثبیت میکنند.
نقشهای جنسیتی به مجموعهای از استانداردها گفته میشود که تعیین کننده رفتارها و فعالیتهای مناسب برای هر یک از جنسیتها میباشد.قشهای جنسیتی ثابت نبوده و به طور دائم میان افراد مورد مذاکره تغییر بوجود میآورند و بر انواع رفتارها نظیر انتخاب نوع کار و حرفه تأثیر میگذارند.
گاهی در مجموعه انتظارات نقشی یک فرد، تعارض یا تناقض بوجود میآید. این تناقض یا تعارض میتواند دو نوع تعارض درون نقشی و تعارض بین نقشی باشد. در اغلب موارد زنان شاغل به طور همزمان دارای سه نقش همسری، مادری و شغلی هستند. در مورد نحوه تعامل میان این انتظارات نقشی چندگانه، نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی از رویکردها از جمله رویکرد انباشتگی نقش، به منافع بالقوه نقشهای چندگانه تأکید دارد. به این معنا که اگر فرد تعهد زیادی به همه نقشهای خود داشته باشد میتواند بدون احساس فشار و تنش، تمامی نقشهای خود را توسعه بخشد.
بر اساس این رویکرد، احساس تعهد انرژی و زمان لازم برای همه نقشها را بوجود خواهد آورد. در مواردی میتواند این توانایی وجود داشته باشد که الزامات نقشهای مختلف به طور هماهنگ با یکدیگر ادغام شوند. این امر میتواند منشأ احساس موفقیت و رضایت باشد.
سخن پایانی نظریههای بازار کار زنان
در کل میتوان گفت: زنان در بازار کار از لحاظ نوع شغل، موقعیت اشتغال و میزان درآمد ناشی از کار با شرایط متفاوتی نسبت به مردان مواجه هستند. نظریههای بازار کار زنان به منظور تحلیل و تبیین این تفاوتها شکل گرفته است.
نظریههای نئوکلاسیک یا سرمایهگذاری انسانی برای تبیین تفاوتهای جنسیتی و اختلاف درآمد بین کار مردان و زنان ارائه شده است. این نظریه به متغیرهایی نظیر مسئولیتهای خانوادگی، نیروی جمعیتی، آموزشهای عمومی، غیبت و جابهجایی از کار اشاره میکند. نظریههای نئوکلاسیک این عوامل را در میزان بهرهوری نیروی کار مؤثر میداند.
نظریههای تفکیک بازار کار بر تفاوت بین دو گروه از مشاغل تمرکز دارد. مشاغل گروه اول که از لحاظ پرداخت مزد، تأمین بیشتر و فرصتهای بیشتر وضعیت نسبتاً خوبی دارند. مشاغل گروه دوم با مزد کمتر، تأمین کمتر و محدودیت در زمینه امکان پیشرفت مواجهاند. در مشاغل گروه اول ثبات کارگر در کار برای کارفرما اهمیت دارد. جابهجایی که در کار زنان دیده میشود، احتمال جذب آنها را به مشاغل گروه دوم بیشتر میکند.
در نظریههای غیراقتصادی جنسیتی نکته اصلی این نظریه این است که موقعیت تابعی زنان در بازار کار و خانواده با یکدیگر مرتبط و جزئی از یک سیستم اجتماعی است که زنان تابع مردان هستند. به طور کلی میزان فعالیت فرد در امور اقتصادی و اداری از یک طرف به سن، وضعیت تأهل، درجه تحصیلات و از طرف دیگر به امکانات اشتغال کشور بستگی دارد. اما وقتی مسئله اشتغال جمعیت کشور بر حسب جنسیت مورد مطالعه قرار میگیرد، عدم توازن آشکار و شکافی عمیق در بکارگیری از نیروی کار زنان مشاهده میشود.

نگارنده: پشتیبانی پارسمدیر | مدیریت زنان | 12 دی 00