هوش سازمانی
هوش سازمانی (OI) قابلیت سازمان برای جذب و خلق دانش مرتبط با اهدافش میباشد که همان ظرفیت ذهنی کل سازمان میباشد. این نوع از هوشمندی در میان سایر انواع هوش برای مدیران سازمانها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. این سطح از هوش با هوش مدیریتی ارتباط مستقیم دارد و آگاهی از آن برای مدیریت ارشد حیاتی است.
ماندگاری پویا و رو به رشد سازمانهای امروزی، در گرو تصمیمات مناسب، بموقع و اثربخش است که این امر از طریق رهبری هوشمندانه و خردمندانه حاصل خواهد شد. رهبری یکی از چالشهای مهم دنیای کسبوکار فعلی و آینده است و این بدان دلیل است که جهتدهی مسیر سازمان از طریق تفکر و عمل رهبران، امکانپذیر است. یکی از شایستگیهای محوری که موجب موفقیت رهبران میشود، هوش سازمانی است. رهبران سازمانی نیازمند هوشمندی چندگانهای هستند تا آنها را قادر سازد تصمیمات استراتژیک در محیط پیچیده و مهم دنیای کسبوکار فعلی اتخاذ کنند.
هوش چندبعدی رهبران موجب میشود تا سازمان، متوازن و هماهنگ و پویا شود. رهبران نیازمند پرورش هوش ششگانه (هگزاگونی) خود هستند تا بتوانند وظیفهشان را به طور متوازن و همهجانبه به انجام برسانند. هوش به عنوان یک توانایی شناختی در سال ۱۹۰۵ میلادی توسط آلفرد بینه و تئودور سیمون مطرح شد. درخصوص این پدیده بررسیهای متعددی انجام گرفته و نظریههای متفاوتی ارایه شده است. با این وجود هنوز صاحبنظران به همسویی کلی در مورد ابعاد گوناگون هوش دست نیافته اند. هوش سازمانی نیز یکی از جنبههای هوش است که در این مقااله تشریح شده است.
تعریف هوش سازمانی
هوش سازمانی (Organizational intelligence) به معنای کسب دانش و اطلاعات فراگیر از همه عواملی که بر سازمان تاثیر میگذارد. منظور از همه عوامل یعنی اطلاعاتی که از مشتریان، ارباب رجوع، رقبا، محیط اقتصادی، محیط فرهنگی، فرایندهای سازمانی (مالی، اداری، حفاظتی، تولیدی، منابع انسانی، بودجه و …) که تاثیر زیادی بر کیفیت تصمیمات مدیریتی در سازمان میگذارد هوش سازمانی است. هوش سازمانی شما را برای تصمیمگیری در همه عوامل موثر بر سازمان و شرکتها توانمند میسازد.
مدیران امروزی نمیتوانند در چارچوبهای پیشین، سازمان را اداره کنند. بنابراین نیازمند راهکارهایی هستند که بتواند در کمترین زمان، بیشترین اطلاعات ممکن را در اختیارشان قرار دهد.
هوش سازمانی با ارزیابی کامل اطاعات و اقدامات گذشته و بررسی راهکارهای انتخابی سازمان میتواند به تصمیمگیری سریعتر در سازمان کمک کند.
این هوش، به عنوان استعداد و ظرفیت یک سازمان در ایجاد قدرت ذهنی در جهت اهداف سازمان تعریف میشود و هوش سازمانی باید در سازمانها به طور جدی مورد توجه قرار گرفته شود.
هوش سازمانی ترکیبی از تمام مهارتهای مورد نیاز و استفاده شده توسط سازمان است. این مهارتها هستند که به تغییرات منتهی میشوند، در عمل و عکسالعمل سریع میشوند، انعطافپذیر و راحت بودن را شامل میشوند، قادر به استفاده از تخیل هستند. استفاده از مهارتهای ذکر شده نیاز به ساختار مناسب و عملکرد سازمان، مدیریت موثر و استفاده از منابع انسانی، عوامل عاطفی، تکنولوژی، دانش و یادگیری و توانایی سازمان را در پی دارد.
ابعاد هوش رهبران سازمانی
به طور کلی ابعاد هوش شش گانه رهبران عبارتند از:
- هوش عاطفی
- هوش استراتژیک
- هوش فرهنگی
- هوش معنوی
- هوش اجتماعی
- هوش سازمانی
هوش معنوی جنبههای مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحی درونی فرد را با زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه میکند و نوعی آگاهی درباره تمامیت جهان به شکلی کلی به فرد میدهد. سیندی ویگلورث معتقد است که هوش معنوی توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی، صرفنظر از پیشامدها و رویدادهاست. افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه و دلسوزانه رفتار کردن را دارند. هوش معنوی ما را قادر میسازد همه چیز را آنطور که هستند ببینیم. این هوش همان هوشی است که رهبران مشهور و محبوب جهان را هدایت کرده است. رهبران معنوی با داشتن این هوش میتوانند بزرگترین فشارها را تحمل کنند.
رابرت ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش معنوی مطرح کند. وی معتقد است که هوش معنوی مجموعهای از تواناییها برای بهرهگیری از منابع دینی و معنوی است. به نظر ایمونز پنج توانایی معرف این هوش است.
قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: افراد با هوش معنوی، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند.
توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت میکند، آگاهی دارند.
توانایی یافتن تقدس در فعالیتها، رویدادها و روابط روزمره: حضور الهی را در فعالیتهای عادی تشخیص میدهند.
سطوح هوشمندی سازمانی
در سطح نخست هوش عقلایی قرار دارد. این هوش مربوط به مهارتهای منطقی و زبانشناسی ماست که در حال حاضر بیش از سایر هوشها به عنوان ملاک موفقیت آموزشی محسوب میشود و مناسب حل مساله ریاضی و منطقی است.
در سطخ دوم هوش عاطفی یا هیجانی Emotional Intelligence است که به افراد کمک میکند عواطف خود و دیگران را مدیریت کنند. این هوش در موفقیت حرفهای و شخصی فرد بسیار موثر است و آنها را در برقراری ارتباط یاری میدهد و تا حدی از قابلیت پیشگویی نیز برخوردار است.
در سطح سوم هوش معنوی Spiritual Intelligence قرار دارد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزشها را در فعالیت هایی را که بر عهده میگیریم در بر میگیرد.
در سطح چهارم هوش فرهنگی Cultural Intelligence قرار دارد. هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخهای رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کرده اند.
در سطح پنجم هوش استراتژیک Strategic Intelligence قرار دارد. هوش استراتژیک توانایی سازگارپذیری با شرایط دائماً متغیر امروزی میباشد که با گام برداشتن در یک مسیر ثابت و هموار مغایرت دارد.
سرانجام در سطح ششم هوش سازمانی Organizational intelligence قرار دارد که تلفیقی از سایر ابعاد هوشمندی است. سازمانی که از این نوع هوشمندی برخوردار است توانایی تعامل پویا و سازنده با محیط درونی و بیرونی خود برخوردار است. چنین سازمانی میتواند به خوبی در محیط خود فعالیت کند و به موفقیت دست یابد.
ادبیات پژوهش هوش سازمانی
دانلود فصل دوم شامل ادبیات پژوهش و مبانی نظری هوش سازمانی و انواع هوش با فهرست نویسی کامل
تنها در صورتیکه به پارس مدیر اعتماد دارید خریداری کنید.
دانلود پرسشنامه هوش سازمانی آلبرشت همراه با روایی و پایایی و منبع شناسی معتبر و استاندارد
جمعبندی بحث
پیشرفت سریع تکنولوژی در قرن بیست و یکم در برقراری ارتباط شناختی، نتایجی که از طریق انجام مطالعات در زمینههای علمی مانند تدریس و یادگیری به اجرا درآمده موجب شده است تا بحثها بالا بگیرد.سازمانها نیز باید همان کارهایی که موثر هستند و برای تغییر محیط سازمانی اثربخش است را انجام دهند. آنها باید سیستمها و دادههای داخلی را براساس تجربیات گذشته ادامه دهند، ولی باید به اندازه کافی به محیطهای متغیر و قابل انعطاف برای توسعه سیستمها و دانش جدید برای کنار آمدن با این تغییرات حساس باشند.
بنابراین هوش سازمانی در سازمانهای پیچیده امروزی برآیند و ترکیبی از دو هوش فعال انسانی و هوش مصنوعی ماشینی خواهد بود. بیتردید مدیران سازمانها برای پویایی و افزایش کارآیی سازمان خود راهی جز بهرهگیری از این دو جریان هوشمند نخواهند داشت.
این نکته نیز قابل توجه است که هوش کسبوکار (BI) زیر مجموعه هوش سازمانی (OI) است. هوشمندی سازمانی در راستای ایجاد مفهومی به عنوان هوش رقابتی (CI) شناخته میشود و علت آن این موضوع است که بسیاری از سازمانها استفاده از هوش کسبوکار را در جهت کسب مزیت رقابتی انتخاب میکنند. بالاترین سطح در ردهبندی هوش سازمانی، هوش راهبردی (SI) است که در برخی موارد به آن هوش دفاعی و ملی نیز میگویند. مدیران سازمانها با شناخت صحیح و مطالعه این مقاله میتوانند مدیریت بهتری بر سازمان خود داشته باشند.
منبع: حبیبی، آرش؛ احمدیفرد، مریم. هوش سازمانی. تهران: نارون.
تئوری سازمان و مدیریت | ۰۴ بهمن ۹۴