فمینیسم در سازمان و مدیریت

فمینیسم (Feminism) جنبشی سیاسی، فکری و اجتماعی است که خواهان برابری جنسیتی در تمامی عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی است. این مفهوم به‌صورت پنهان در تمامی دوران فرگشت تئوری‌های سازمان و مدیریت مستتر بوده‌است.

فمینیسم به‌مثابه یک جریان اجتماعی و نظری، در پی رفع نابرابری‌های جنسیتی و احقاق حقوق زنان در جامعه است. این مفهوم نه‌تنها در سیاست، اقتصاد و اجتماع بلکه در عرصه‌های معرفت‌شناسی، زبان، فرهنگ و هنر نیز نفوذ کرده است. شکل‌گیری موج‌های مختلف فمینیستی در قرون نوزدهم تا بیست‌ویکم، نشان‌دهنده پویایی این گفتمان و واکنش آن به تحولات اجتماعی و تاریخی است.

سازمان‌ها، برخلاف تصور خنثی‌بودنشان، محیط‌هایی جنسیت‌مند هستند که روابط قدرت در آن‌ها اغلب به زیان زنان و دیگر اقلیت‌های جنسیتی بازتولید می‌شود. نظریه‌پردازان فمینیست، از دهه ۱۹۸۰ به بعد، با تأکید بر «مرئی‌سازی جنسیت در سازمان»، رویکردی انتقادی نسبت به نظریه‌های سنتی مدیریت مطرح کرده‌اند. در این نوشتار فمینیسم در مدیریت سازمان با تاکید بر مدیریت زنان مورد بحث قرار خواهد گرفت.

مبانی نظری و تعاریف فمینیسم

واژه «فمینیسم» از ریشه لاتین femina به معنای زن برگرفته شده است. در ساده‌ترین تعریف، فمینیسم جنبشی است برای تحقق حقوق برابر میان زنان و مردان.

در تعریف فمینیسم، اتفاق‌نظر کامل وجود ندارد، اما یک نقطه اشتراک بنیادین در تمام رویکردها، انتقاد از نابرابری‌های نهادمند و فرهنگی میان مردان و زنان است. به‌زبان ساده، فمینیسم نظامی از اندیشه‌ها و کنش‌هاست که در پی دستیابی به برابری جنسیتی از رهگذر تغییر در ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نمادین است.

فمینیسم را باید نه‌فقط به‌مثابه یک جنبش اجتماعی بلکه به‌عنوان یک دستگاه نظری در نظر گرفت که بنیادهای معرفت، قدرت و هویت را از منظر جنسیت به چالش می‌کشد. این رویکرد از میانه قرن بیستم به بعد، در پیوند با چرخش‌های زبانی، فرهنگی و پسااستعماری، جایگاه ویژه‌ای در علوم انسانی و اجتماعی یافته است.

فمینیسم سازمانی به بررسی نابرابری‌های جنسیتی در ساختار، فرهنگ، و فرآیندهای مدیریتی می‌پردازد و در پی ساختارشکنی الگوهای مردسالارانه و تقویت عدالت جنسیتی در سازمان‌هاست.

تاریخچه و تکوین فمینیسم

این جنبش از اواخر قرن نوزدهم با مطالبات حقوقی نظیر حق رأی زنان آغاز شد و تا امروز در قالب موج‌های مختلف ادامه یافته است:

موج نخست (اواخر قرن ۱۹ تا اوایل قرن ۲۰): تمرکز بر حقوق قانونی زنان مانند حق رأی، مالکیت، و تحصیل.
موج دوم (دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰): تأکید بر رهایی جنسی، برابری در محل کار، نقد نقش‌های سنتی زنانه.
مـوج سوم (دهه ۱۹۹۰ به بعد): توجه به هویت‌های متقاطع (نژاد، طبقه، جنسیت)، مخالفت با کلی‌گویی درباره «زن».
موج چهارم (دهه ۲۰۱۰ به بعد): بهره‌گیری از فناوری، مبارزه با خشونت جنسی و تأکید بر عدالت دیجیتال.

موج نخست (۱۸۴۸–۱۹۲۰):
شکل‌گیری این موج با بیانیه سنِکا فالز در ایالات متحده (۱۸۴۸) آغاز شد. تمرکز این دوره بر اصلاحات حقوقی، به‌ویژه حق رأی زنان بود. فمینیسم این دوره عمدتاً لیبرال و مبتنی بر حقوق فردی بود.

موج دوم (دهه ۱۹۶۰–۱۹۸۰):
فمینیسم این دوره با تأثیرپذیری از جنبش‌های ضدجنگ، حقوق مدنی و آزادی‌های فردی، ابعاد اجتماعی و فرهنگی نابرابری را برجسته کرد. مفاهیمی چون «سیاست بدن»، «خشونت خانگی»، «نابرابری دستمزدی» و «حق بر سقط جنین» در این دوره طرح شد. چهره‌های برجسته مانند سیمون دوبووار (با کتاب جنس دوم) و بتی فریدان (با رمز زنانه) گفتمان نظری را شکل دادند.

موج سوم (دهه ۱۹۹۰–۲۰۱۰):
این موج تحت تأثیر نظریه‌های پساساختارگرا، پست‌مدرن و تقاطع‌گرایی (Intersectionality) قرار داشت. فمینیسم موج سوم با تأکید بر تفاوت‌های درون‌جنسی (زنان سیاه‌پوست، مهاجر، مسلمان و…) به نقد کلیت‌گرایی فمینیسم سفید و بورژوا پرداخت. نظریه‌پردازانی چون کیمبرلی کرنشاو، جودیت باتلر و بل هوکس در این دوره نقش کلیدی داشتند.

موج چهارم (۲۰۱۲ تاکنون):
ویژگی این موج، بهره‌گیری از فضای مجازی برای کنشگری است. جنبش‌هایی چون #MeToo، نقد مردسالاری دیجیتال و توجه به مسائل روان‌اجتماعی زنان، مرکز توجه این موج‌اند. عدالت دیجیتال، انتقاد از خشونت جنسی در بسترهای آنلاین، و پشتیبانی از اقلیت‌های جنسیتی از شاخصه‌های اصلی آن‌اند.

نحله‌های نظری در فمنیسم

درون فمینیسم، نحله‌ها و مکاتب متعددی شکل گرفته‌اند که هر یک از منظری خاص به نابرابری جنسیتی می‌نگرند:

  • فمنیسم لیبرال: تمرکز بر اصلاح قوانین و برابری فرصت‌ها.
  • فمنیسم مارکسیستی: تحلیل نابرابری جنسیتی در چارچوب مناسبات تولید سرمایه‌دارانه.
  • فمنیسم رادیکال: نقد سلطه‌گری مردانه و تأکید بر پدرسالاری به‌مثابه ساختار بنیادین سلطه.
  • فمنیسم اگزیستانسیالیستی: با الهام از فلسفه سارتر و دوبووار، زن را به‌عنوان «دیگری» در نظر می‌گیرد.
  • فمنیسم پسااستعماری: نقد سیطره فمینیسم غربی و تأکید بر تجربه‌های زنان در جوامع جنوب جهانی.
  • فمنیسم اسلامی: تلاش برای بازخوانی متون دینی با رویکردی زن‌محور و مبتنی بر عدالت جنسیتی.

مکاتب گوناگونی نیز در دل فمینیسم پدید آمده‌اند؛ همچون فمینیسم لیبرال، مارکسیستی، رادیکال، اگزیستانسیالیستی، پسااستعماری و فمینیسم اسلامی. مطالعه فمینیسم می‌تواند از زوایای مختلف مورد تحلیل قرار گیرد:

  • بعد نظری: مبانی فلسفی، نظریه‌های فمینیستی، تقاطع‌گرایی.
  • بعد اجتماعی: شکاف جنسیتی، برابری فرصت‌ها، کلیشه‌های جنسیتی.
  • بعد فرهنگی: بازنمایی زنان در رسانه، زبان و هنر.
  • بعد حقوقی: حقوق مالکیت، اشتغال، ارث، طلاق و حضانت.

فمینیسم به‌مثابه یک کنش انتقادی، نابرابری‌های ساختاری و فرهنگی در جوامع را به چالش می‌کشد. در ایران، با وجود برخی پیشرفت‌ها در حوزه آموزش و مشارکت اجتماعی زنان، هنوز شکاف جنسیتی در عرصه‌های مدیریتی، حقوقی و اقتصادی مشهود است. از این رو، فهم و تحلیل علمی فمینیسم می‌تواند زمینه‌ساز بازنگری در سیاست‌گذاری‌های جنسیتی، الگوهای فرهنگی و آموزش رسمی شود.

فمینیسم در سازمان و مدیریت

در جهان امروز، توجه به فمینیسم در سازمان نه‌تنها از منظر عدالت اجتماعی بلکه به‌عنوان یک مزیت رقابتی سازمانی مطرح است. پژوهش‌های گوناگون نشان داده‌اند که حضور زنان در هیات مدیره سازمان، تنوع جنسیتی، و رهبری مشارکتی با افزایش بهره‌وری، رضایت کارکنان و نوآوری سازمانی همبستگی دارد. برای ایران، پژوهش‌های فمینیستی در حوزه سازمان، می‌تواند هم‌زمان به نقد ساختارهای مردسالار و ارائه الگوهای مدیریتی بومی بر پایهٔ برابری و شایسته‌سالاری منجر شود.

نظریه‌های فمینیستی در مدیریت، عمدتاً سه سطح از تحلیل را دربرمی‌گیرند:

۱. سطح ساختاری:

  • نابرابری در دسترسی به موقعیت‌های مدیریتی، به‌ویژه مدیریت ارشد
  • سقف شیشه‌ای
  • تفکیک افقی و عمودی مشاغل بر پایهٔ جنسیت
  • تفاوت در دستمزد برای کار برابر

۲. سطح فرهنگی:

  • بازتولید کلیشه‌های جنسیتی مانند «مردان عقل‌گرا و رهبر» در برابر «زنان هیجانی و پیرو»
  • زبان و نمادهای سازمانی مردانه
  • بازنمایی زنانه در نقش‌های خدماتی، مراقبتی و روابط عمومی

۳. سطح خرد (رفتاری):

  • آزار جنسی، تبعیض و تعصب ناخودآگاه در محیط کار
  • راهبردهای زنان برای انطباق با الگوهای مردانه مدیریت
  • مردنمایی، سکوت، انکار زنانه‌بودن

فمینیسم بر رهبری مشارکتی، مراقبتی و همدلانه تأکید دارد. مطالعات فمینیستی سبک‌های سنتی رهبری را که مبتنی بر قدرت، دستور و اقتدار هستند، به نقد می‌کشند. در مقابل، ویژگی‌های رهبران زن همچون همدلی، گوش‌دادن فعال، مدیریت مشارکتی، و توانایی در مدیریت روابط انسانی به‌عنوان مدل‌های جایگزین مطرح می‌شود. این رویکرد به شکل‌گیری مدل «رهبری مراقبتی» انجامیده است.

سخن پایانی

فمینیسم مفهومی چندلایه و دینامیک است که صرفاً به مبارزه با تبعیض علیه زنان خلاصه نمی‌شود، بلکه بستری برای بازاندیشی در روابط قدرت، ساختارهای فرهنگی و زبان نیز هست. در بستر جامعه ایران، طرح این مباحث می‌تواند به ایجاد دیالوگ‌های اجتماعی سازنده، به‌ویژه در میان دانشگاهیان، کنشگران اجتماعی و سیاست‌گذاران منجر شود. از این‌رو، نیاز به پژوهش‌های بومی‌سازی‌شده، بازخوانی تجربه‌های تاریخی و نقد رویکردهای تقلیل‌گرایانه در این زمینه بیش از پیش احساس می‌شود.

منبع: کاعب، سلیمه. مدیریت زنان. تهران: پارس‌مدیر.