حاکمیت، حکومت و حکمرانی

در مدیریت دولتی و فلسفه سیاست، درک دقیق از مفاهیم بنیادی قدرت امری ضروری و مقدماتی به شمار می‌رود. در میان این مفاهیم، سه واژه کلیدی «حاکمیت»، «حکومت» و «حکمرانی» جایگاهی ویژه دارند. نظر به اهمیت موضوع در این نوشتار کوشش خواهد شد تا با نگاهی تحلیلی و تطبیقی، تفاوت‌ها و پیوستگی‌های مفهومی میان حاکمیت، حکومت و حکمرانی برجسته بررسی گردد.

دیباچه حاکمیت، حکومت و حکمرانی

واژگانی که به‌رغم نزدیکی معنایی و کاربرد هم‌زمان، دارای تمایزهای مهمی هستند. این مفاهیم هر یک لایه‌ای از نظام قدرت را بازنمایی می‌کنند و شناخت تفاوت‌های آن‌ها، بستری برای تحلیل‌های دقیق‌تر در حوزه سیاست‌گذاری، مدیریت دولتی نوین و مدیریت کلان جامعه فراهم می‌سازد.

حاکمیت به‌مثابه بنیان حقوقی قدرت، حکومت به‌عنوان ساختار اعمال‌کننده قدرت، و حکمرانی به‌عنوان شیوه و فرآیند اداره امور عمومی، هر یک نماینده بعدی از نظامات پیچیده سیاسی هستند. در ادامه، هر کدام از این مفاهیم به‌صورت مستقل و در نسبت با دیگری مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.

حاکمیت: بنیان حقوقی قدرت

مفهوم حاکمیت (Sovereignty) در تاریخ اندیشه سیاسی، مفهومی بنیادین و ریشه‌دار است که از قرون وسطی تا عصر دولت-ملت‌های مدرن همواره مورد توجه متفکران بوده است. حاکمیت به زبان ساده، قدرت نهایی، مطلق و لایزال یک دولت در قلمرو جغرافیایی خود است. این قدرت هیچ مرجع بالاتری را در درون یا بیرون از خود به رسمیت نمی‌شناسد و تصمیم‌گیری‌های اساسی را به‌طور مستقل اتخاذ می‌کند. بر همین اساس، حاکمیت یکی از اصلی‌ترین شروط شکل‌گیری دولت‌ها در نظام بین‌الملل تلقی می‌شود.

از منظر نظری، حاکمیت واجد دو بعد درونی و بیرونی است. بُعد درونی به توانایی دولت در اِعمال قانون، تضمین نظم و برقراری اقتدار در قلمرو داخلی اشاره دارد. بُعد بیرونی نیز معطوف به شناسایی استقلال و تمامیت ارضی دولت از سوی سایر کشورها و نهادهای بین‌المللی است. در واقع، بدون به رسمیت شناخته شدن این بعد بیرونی، یک واحد سیاسی نمی‌تواند نقش یک دولت مستقل را ایفا کند.

حاکمیت نه تنها مبنای حقوقی اقتدار است، بلکه در مباحثی همچون مشروعیت، امنیت ملی، سیاست خارجی و تمامیت ارضی نیز نقشی محوری دارد. با این حال، در عصر جهانی شدن، برخی چالش‌های جدید مانند مداخله بشردوستانه، تعهدات بین‌المللی و فشار نهادهای جهانی، بُعد مطلق حاکمیت را به چالش کشیده‌اند.

حکومت: ساختار اعمال‌کننده قدرت

برخلاف حاکمیت که بیشتر وجهی نظری و انتزاعی دارد، حکومت (Government) مفهومی عینی‌تر و اجرایی‌تر است. حکومت به مجموعه نهادها، ساختارها و اشخاصی اطلاق می‌شود که قدرت سیاسی را در چارچوب حاکمیت به‌کار می‌گیرند. این نهادها شامل قوای سه‌گانه (مقننه، مجریه، قضائیه)، نیروهای امنیتی و سایر سازوکارهای رسمی و قانونی‌اند که وظیفه اداره کشور را بر عهده دارند.

حکومت‌ها بسته به نوع نظام سیاسی (دموکراتیک، اقتدارگرا، سلطنتی و…) ساختارهای متفاوتی دارند، اما در همه موارد کارویژه اصلی آن‌ها اعمال قدرت، اجرای قوانین، تأمین امنیت، و پیشبرد سیاست‌های عمومی است. برخلاف حاکمیت که می‌تواند ثابت بماند، حکومت‌ها می‌توانند تغییر کنند، برکنار شوند یا جایگزین گردند، بی‌آن‌که الزامی به تغییر حاکمیت باشد. به‌طور مثال، در نظام‌های پارلمانی، احزاب می‌توانند دولت را تغییر دهند، اما حاکمیت کشور ثابت باقی می‌ماند.

مفهوم حکومت اگرچه در دل حاکمیت قرار دارد، اما لزوماً معادل آن نیست. حکومت تنها ابزار تحقق اراده حاکمیت است. در جوامع دموکراتیک، مشروعیت حکومت ناشی از رأی مردم است؛ اما در جوامع اقتدارگرا، ممکن است مشروعیت به استناد سنت، ایدئولوژی یا زور شکل بگیرد. در هر صورت، حکومت بخشی از سازوکار اِعمال حاکمیت است، نه خود آن.

حکمرانی: شیوه اعمال قدرت

مفهوم حکمرانی (Governance) نسبتاً جدیدتر از دو مفهوم پیشین است و عمدتاً پس از دهه ۱۹۹۰ وارد ادبیات توسعه، مدیریت عمومی و سیاست‌گذاری شد. حکمرانی برخلاف حکومت، نه به ساختارهای رسمی، بلکه به فرآیندها، روابط و شیوه‌هایی اشاره دارد که از طریق آن‌ها امور عمومی اداره می‌شود. این مفهوم تأکید دارد که قدرت سیاسی تنها از سوی حکومت اعمال نمی‌شود، بلکه شبکه‌ای از بازیگران شامل دولت، جامعه مدنی، بخش خصوصی و نهادهای بین‌المللی در آن نقش دارند.

در حکمرانی خوب، ویژگی‌هایی چون شفافیت، پاسخ‌گویی، مشارکت، قانون‌مداری، کارآمدی و عدالت مورد تأکید قرار می‌گیرد. این ویژگی‌ها بستری را فراهم می‌کنند تا اعمال قدرت در جهت منافع عمومی و با همراهی ذی‌نفعان مختلف صورت گیرد. به‌عبارت دیگر، حکمرانی ناظر به «چگونه حکومت کردن» است، نه صرفاً «چه کسی حکومت می‌کند».

در ادبیات جدید، مفهوم حکمرانی به حوزه‌های مختلفی چون حکمرانی شبکه‌ای، حکمرانی دیجیتال، حکمرانی خردمندانه و جهانی نیز تسری یافته و ابعاد فراملی و فرابخشی پیدا کرده است. از این‌رو، حکمرانی نه‌تنها مفهومی مدیریتی، بلکه بستری برای بازاندیشی در شیوه اداره جامعه نیز به‌شمار می‌آید.

سخن پایانی

با توجه به آنچه گفت شد، سه‌گانه «حاکمیت، حکومت و حکمرانی» را می‌توان به‌مثابه سه بُعد مکمل درک و اعمال قدرت در جامعه تلقی کرد. حاکمیت بستر حقوقی و فلسفی قدرت را فراهم می‌آورد، حکومت ساختار نهادی اِعمال آن را شکل می‌دهد، و حکمرانی چگونگی انجام این اعمال را تبیین می‌کند. درک تفکیکی و پیوسته از این مفاهیم، نه‌تنها برای تحلیل‌گران علوم سیاسی، بلکه برای سیاست‌گذاران، مدیران اجرایی و فعالان مدنی نیز ضرورتی اساسی دارد. تفکیک مفهومی این سه، زمینه‌ساز حکمرانی مؤثرتر، پاسخ‌گوتر و عدالت‌محورتر در جوامع معاصر خواهد بود.

منبع: کاعب، سلیمه. تحلیل مفهومی و تطبیقی سه‌گانه قدرت: حاکمیت، حکومت و حکمرانی. پارس‌مدیر.

سوالات متداول

حکمرانی و حاکمیت چه تفاوتی دارند؟

حاکمیت قدرت نهایی و مطلق دولت در تصمیم‌گیری و اداره کشور است؛ در حالی که حکمرانی شیوه و فرآیند اعمال آن قدرت با مشارکت بازیگران مختلف است. به عبارتی، حاکمیت «منبع قدرت» و حکمرانی «نحوه استفاده از قدرت» است.

حکمرانی و حکومت چه تفاوتی دارند؟

حکومت مجموعه‌ای از نهادهای رسمی مانند قوا و دستگاه‌های اجرایی است که کشور را اداره می‌کنند، اما حکمرانی فراتر از حکومت است و به تعامل میان دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی در اداره امور عمومی اشاره دارد.

حاکمیت و حکومت چه تفاوتی دارند؟

حاکمیت مبنای حقوقی و نهایی قدرت در یک کشور است، اما حکومت ساختار اجرایی و نهادی‌ای است که این قدرت را اعمال می‌کند. حاکمیت ثابت و فراگیر است، در حالی‌که حکومت‌ها ممکن است تغییر کنند.