جنبش کارگری

جنبش کارگری (Labour movement) کنش جمعی سازمان‌یافته کارگران برای دستیابی به حقوق، شرایط کاری منصفانه و عدالت اجتماعی در نظام سرمایه‌داری است. این مفهوم در ادبیات سازمان و مدیریت یکی از مفاهیم بسیار کلیدی است که گاه کمتر مورد وثوق پژوهشگران قرار دارد.

جنبش‌های کارگری به‌عنوان یکی از کهن‌ترین و ماندگارترین اشکال اعتراضات سازمان‌یافته در تاریخ سرمایه‌داری صنعتی هستند. این جنبش‌ها نقش بنیادینی در شکل‌دهی به حقوق اجتماعی، عدالت شغلی و تحولات ساختاری بازار کار داشته‌اند. در نظریه تکامل تاریخی مارکس نیز این جنبش‌ها در دوران سرمایه‌داری مورد تاکید قرار دارند.

این مقاله با مرور تاریخی، مفهومی و تحلیلی ادبیات مرتبط با جنبش‌های کارگری، به بررسی ریشه‌ها، مسیر تحول، چالش‌ها و وضعیت کنونی آن‌ها در نظام‌های اقتصادی گوناگون می‌پردازد. همچنین، تأثیر جهانی‌شدن، فناوری، و سیاست‌های نولیبرالی بر افول یا بازتعریف جنبش‌های کارگری بررسی می‌شود. در پایان، رویکردهایی برای احیای عدالت شغلی از خلال سازمان‌یابی کارگران در دنیای معاصر پیشنهاد می‌گردد.

مبانی نظری جنبش کارگری

جنبش کارگری نه صرفاً یک رخداد اجتماعی، بلکه یک صورت‌بندی تاریخی از مقاومت در برابر سلطه ساختاری سرمایه بر نیروی کار است. از انقلاب صنعتی و شکل‌گیری طبقه کارگر شهری گرفته تا اتحادیه‌های مدرن و اعتراضات کارگران دیجیتال، همواره نوعی تنش بنیادین میان منطق سود و کرامت نیروی کار وجود داشته است.

جنبش‌های کارگری در بستر نظریات مختلفی تبیین شده‌اند:

مارکسیسم کلاسیک: جنبش کارگری را کنش انقلابی طبقه کارگر در برابر استثمار سرمایه‌دار می‌داند.

نئومارکسیست‌ها و مکتب فرانکفورت: به عناصر فرهنگی و ایدئولوژیک سلطه نیز توجه دارند.

کارکردگرایان: جنبش‌های کارگری را به‌مثابه سازوکاری برای تنظیم تعادل در نظام اقتصادی-اجتماعی تلقی می‌کنند.

نظریات نوین جنبش‌های اجتماعی: مانند تورن و ملucci، به هویت، فرهنگ و روایت جمعی در شکل‌گیری جنبش‌ها توجه دارند.

نظریه‌پردازانی چون جفری ففر (Jeffrey Pfeffer) و میشل کروزیه، قدرت را نه به‌صورت رسمی، بلکه به‌عنوان کنترل بر منابع کلیدی در سازمان می‌دانند. کارگران، اگرچه اغلب فاقد قدرت رسمی‌اند، اما در صورت سازمان‌یابی می‌توانند به منابع حیاتی تولید (مانند زمان، دانش عملی، یا استمرار فعالیت تولیدی) دسترسی یابند و از این طریق قدرت ساختاری خود را بازیابی کنند. در این چارچوب، جنبش‌های کارگری نوعی «بازتعریف قدرت» درون سازمان‌ها محسوب می‌شوند که توازن قوا را به چالش می‌کشند.

سیر تاریخی جنبش‌های کارگری

دوران انقلاب صنعتی (قرن ۱۹): شکل‌گیری اتحادیه‌ها، ظهور فابینیست‌ها و شورش‌های کارگری

میانه قرن بیستم: تثبیت اتحادیه‌ها، قدرت چانه‌زنی بالا، چرخش رفاه‌گرایانه دولت‌ها

سال‌های پایانی قرن بیستم: افول اتحادیه‌ها به دلیل جهانی‌سازی، اتوماسیون و سیاست‌های تعدیل ساختاری

عصر دیجیتال: ظهور کارگران پلتفرمی، شاغلان فریلنس و سلب سازمان‌یافتگی سنتی

چالش‌های معاصر جنبش کارگری عبارتند از:

  • گسترش کار موقتی و پروژه‌ای
  • کاهش عضویت در اتحادیه‌ها
  • فشار نولیبرالی بر قوانین حمایتی
  • سرکوب دولتی و ضعف نهادهای صنفی
  • پراکندگی طبقاتی و عدم انسجام هویتی

در دوران اقتصاد پلتفرمی، کارگران دیگر صرفاً در کارخانه‌ها نیستند؛ بلکه در خانه، در خودرو، یا در پشت لپ‌تاپ خود کار می‌کنند. این تحولات موجب ظهور «جنبش‌های کارگری دیجیتال» شده است که همچنان فاقد انسجام ساختاری‌اند اما دارای پتانسیل‌های جدید در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی هستند.

جنبش کارگری از منظر سازمان و مدیریت

نحوه واکنش مدیران به اعتراض‌های کارگران، به‌شدت تابع سبک رهبری آنان است. رهبران مستبد یا متمرکز معمولاً با سرکوب واکنش نشان می‌دهند، در حالی‌که رهبران مشارکتی، جنبش‌های کارگری را فرصت بازسازی روابط سازمانی می‌دانند. در واقع، رهبری اخلاق‌محور و مبتنی بر گفت‌وگو می‌تواند بسیاری از بحران‌های کارگری را به فرصتی برای بازتعریف فرهنگ سازمانی و ارتقای عدالت درون‌سازمانی بدل کند.

در سازمان‌هایی با فرهنگ باز و مشارکت‌جو، زمینه برای شنیدن صدای کارکنان پیش از بروز نارضایتی‌های گسترده وجود دارد. اما در فرهنگ‌های مبتنی بر ترس، اطاعت، و عدم شفافیت، فضا برای گفت‌وگوهای رسمی یا غیررسمی بسیار محدود است، و کارگران ناچارند از مسیرهای جنبشی و اعتراضی صدای خود را به گوش مدیریت برسانند. در چنین حالتی، جنبش کارگری نه فقط کنش اعتراضی، بلکه نتیجه یک ضعف فرهنگی عمیق در سازمان است.

در نظریه‌های کلاسیک مدیریت، سازمان به‌عنوان نهادی عقلانی با ساختار مشخص و سلسله‌مراتبی دیده می‌شود؛ اما نظریه‌های انتقادی و رفتاری‌تر به‌روشنی نشان داده‌اند که تعارض درون‌سازمانی میان کارفرما و کارکنان، نه یک استثنا بلکه پدیده‌ای ساختاری است. جنبش‌های کارگری دقیقاً در متن همین تعارض‌ها شکل می‌گیرند.

سخن پایانی

جنبش کارگری در آستانه بازتعریف است. اگرچه ساختار سنتی آن فرسوده شده، اما نابرابری‌های فزاینده و بی‌ثباتی شغلی، زمینه‌ساز شکل‌گیری شکل‌های نوین سازمان‌یابی جمعی هستند. برای احیای این جنبش، می‌توان از ابزارهای فناورانه، هویت‌های فرهنگی جدید، و اتحاد فراملیتی میان کارگران بهره گرفت.

بخش منابع انسانی اگر وظیفه‌اش را به‌عنوان نماینده‌ای صرف از منافع کارفرما ببیند، کارکرد اصلی‌اش را در توسعه روابط کاری از دست می‌دهد. اما اگر رویکردی توسعه‌محور و عدالت‌مدار داشته باشد، می‌تواند با طراحی سیاست‌های عادلانه جبران خدمت، ارزیابی عملکرد منصفانه، و سازوکارهای شکایت‌پذیری مؤثر، زمینه نارضایتی ساختاری را کاهش داده و از رادیکال‌شدن فضا جلوگیری کند.

منبع: ایوب‌زاده، سلیمان. تئوری سازمان پیشرفته. تهران: پارس‌مدیر.