هرمنوتیک (زَندشناسی)

هرمنوتیک (Hermeneutics) یا زَندشناسی نظریه و روش تفسیر و تاویل متون بویژه متون دینی و ادبی است. این روش یکی از نخستین روش‌های شناخت است که در کنار روش‌های استدلال عقلی و تجارب علمی مورد استفاده بوده است. فهمیدن، گونه اى از شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است. ممکن است شخصى سخنى را بشنود یا متنى را بخواند ولى آن را نفهمد. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف مى شود. در روش هرمنوتیک تلاش می‌شود تا معانی متون شناسایی و تبیین شود. این روش ریشه در مطالعات یونان باستان دارد و در علوم دینی اسلامی نیز با واژه اجتهاد قرابت معنایی دارد.

اهمیت اصلی هرمنوتیک در مدیریت به نقش ریشه‌ای و زیربنایی آن در روش تحقیق کیفی برمی‌گردد. شاید بتوان گفت تحلیل محتوا و تحلیل مضمون ریشه در همین روش شناخت دارند. هرمنوتیک به مفهوم تفسیر متون مذهبی و ادبی به ادبیات و زبان یونانی باز می‌گردد و از این منظر سابقه‌ای بسیار طولانی دارد. این روش از اوایل قرن نوزدهم از حالت مطالعه و گردآوری قواعد تخصصی تفسیر که در خدمت متکلمان بود خارج شد و به منزله مکتبی فلسفی و نظریه‌ای عمومی در علوم اجتماعی مطرح گردید. امروز هرمنوتیک روشی برای تفسیر و تاویل متن برای کشف حقیقت محسوب می‌شود. از این روش برداشت‌های متفاوتی شده است. در این مقاله کوشش شده است تا روش هرمنوتیک تشریح و مفاهیم آن بیان شود.

تاریخچه هرمنوتیک

هرمنوتیک از نام هرمس (Hermes) یکی از خدایان کوه المپ در اساطیر یونان باستان گرفته شده است. براساس افسانه‌ها، هرمس خدای بالداری بود که پیام خدایان کوه المپ را به انسان‌های فانی روی زمین می‌رساند. او به عنوان فرزند زئوس، باید آنچه را که در وراى فکر و اندیشه بشر جاى دارد به حوزه فکر و اندیشه انسان‌ها انتقال دهد، موجبات کشف رموز و معانى را فراهم سازد و انسان‌ها را از آنچه در محیط پیرامونشان مى گذرد آگاه سازد. بالاخره دنیاى نهان و آشکار را به هم بپیوندد و معانى یا معناى هر علامت یا شاخص را بشناساند.

هرمس خدای بالدار یونان باستان

هرمس خدای بالدار یونان باستان

این اصطلاح تا چند قرن پیش تنها در عرصه متون قدسى بویژه کتاب مقدس به کار مى رفت, ولى سپس هرمنوتیک از متون قدسى به متون عام راه یافت و امروزه خود هستى را نیز فرا گرفته است. در ابتداى قرن نوزدهم شلایرماخر و دیلتاى هرمنوتیک را به عنوان یک روش در علوم انسانى طراحى و معمارى نمودند و سپس در قرن بیستم اندیشمندانى چون مارتین هایدگر و گادامر از «فهم» به عنوان نوعى «وجود» یاد کردند. بنابراین, در باره سیر تحول هرمنوتیک باید گفت که از نوعى معرفت شناسى به گونه اى روش شناسى, و سپس نوعى هستى شناسى یا «نظریه هرمنوتیک» تحول یافته است.

هرمنوتیک مدرن توسط گادامر، شاگرد هایدگر و در قالب هرمنوتیک مبتنی بر پدیدارشناسی توسعه یافت. پدیدارشناسی هوسرل نقش انکارناپذیری در این حوزه دارد. طرفداران این دیدگاه معتقدند روش‌شناسی علوم طبیعی بر تبیین پدیده‌ها تاکید دارد درحالیکه در پدیده‌های انسانی و اجتماعی، انسان خود نقش‌آفرینی می‌کند. بنابراین فهم نیات، شرایط و ویژگی‌های پیدایش آن اصالت دارد. از این رو این دیدگاه به عنوان روش تفهمی-تفسیری در برابر روش‌شناسی تبیینی علوم طبیعی مطرح شده است.

روش شناسی هرمنوتیک

در روش‌شناسی هرمنوتیکی با تفسیر و تاویل متن، معنی و مفهوم نهفته در آن کشف و راز و رمز آن بازگشایی می‌شود. در تفسیر متن، مفسر باید از نظر روانی و شخصی خود را به جای مولف قرار دهد. از منظر زمانی ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و … عصر مولف را دریابد و در آن قرار گیرد تا با بازسازی ذهنی همه ویژگی‌های شخصی، زمانی و مکانی مولف به تفسیر و فهم نسبتاً درستی از نوشته‌های او دست یابد. در سنت هرمنوتیک کشف نیت مولف و شرایط پیدایش متن و پدیده، مصوت کردن کلمات و واژگان برای فهم بار معنایی آنها، تشریح وضعیت معینی که واجد بار تحلیلی و انتسابی است، در نهایت ترجمه کردن به معنای فهم دقیق زبان بیگانه و معانی آن را به زبان خودی درآوردن، اهمیت بالایی دارد.

در دوران معاصر تلاش زیادی صورت گرفته‌است تا برخلاف علم تأویل فلسفی، شیوه و راهکاری خاص برای دست‌یابی به فهمی یگانه ارائه شود. نمایندگان بزرگ این دوره «امیلیو بتی» و «اریک هرش» با نقد دیدگاه‌های هایدگر و گادامر سعی در احیای آموزه‌های تأویل‌شناسی کلاسیک دارند و می‌کوشند برای دغدغه‌های ذهنی اشلایرماخر و دیلتای قاعده‌ای منسجم و اصولی تعریف کنند: قاعده‌ای که هم «روش در فهم» را توجیه کند و هم به دریافت «فهم نهایی» از اثر نائل گردد. اریک هرش عقیده دارد که در تفسیر متن، دو برداشت مستقل از یکدیگر وجود دارد: نخست معنایی که از واژگان متن دریافت می‌شود؛ دیگری شواهد آن معانی در دورانی که اثر تفسیر می‌شود. سپس توضیح می‌دهد که معنای لفظی همواره ثابت است، اما شواهد آن معنا، در هر دوره‌ای فرق می‌کند.

جایگاه مفسر یا پژوهشگر

در ادبیات هرمنوتیک از مفسر به جای پژوهشگر استفاده می‌شود زیرا هدف تفسیر است. با بیان این نکته که روان شناسى در روش تإویل جایگاه والایى دارد و با توجه به مطالب گذشته، روشن مى گردد که محقق یا مفسر نیز جایگاه والایى دارد. او وراى زمان است و جایگاهى برین دارد. دلایل و جهات این امر عبارتند از:

مفسر هم بر محیط پیرامون خویش واقف است و هم با کوشش خاص خود دنیاى خاص فرد مورد تحقیق (نویسنده, نقاش و به طور کلى صاحب اثر) را درک مى کند.

از جانبى دیگر, مفسر نویسنده یا نقاش یا هر صاحب اثرى را در مجموعه اى وسیع مى نگرد. مفسر همانند ستاره شناسى است که در رصدخانه خود منظومه اى وسیع را مى بیند که صاحب اثر یا پیام در محدوده آن جاى دارد. پس او نه تنها صاحب اثر را مى بیند, بلکه تمامیت دنیاى او را مشاهده مى کند.

با گذشت زمان و توالى حوادث, مفسر از نتیجه نهایى کار نیز آگاهى دارد.

با این همه کار او بس دشوار است. او باید بتواند على رغم فاصله وسیع زمانى, ارزش هاى حاکم بر زمان نویسنده را دریابد, دنیاى نفسانى نویسنده را بشکافد و بشناسد, و در نهایت, باید بتواند خود را به جاى او نهد, با پدیده مورد مطالعه او (نویسنده یا نقاش) به نوعى تجربه زیسته دست یابد, خلإ تاریخى یعنى قسمت هایى از محیط ذهنى یا پیرامون نویسنده را که بر اثر فقدان اسناد مستقل تاریک مانده است با قدرت همدلى تکمیل نماید, واقعیت تاریخى (اثر نویسنده, تابلو نقاشى و …) را در کل محیطش جاى دهد و معناى آن را مستفاد دارد.

از این روست که به زعم شلایر ماخر، تحقیق از دیدگاهى بازتولید است و بر بازسازى گذشته تاریخى، ذوب روانى با آن و در نهایت، درک معناى نهان عمل متکى است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

هرمنوتیک یا زندشناسی، نظریه و قواعد روشمند تفسیر متن است. هدف از علم تأویل، کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده است. علم تأویل به مطالعه اصول تعبیر و تفسیر متون، به‌ویژه متون ادبی و دینی و حقوقی می‌پردازد.در کنار یا به جای واژهٔ علم تأویل، گاه از کلمهٔ «تفسیر» یا «تأویل» استفاده می‌شود، هرچند که این دو لفظ، ترجمه‌های مناسبی برای واژهٔ علم تأویل نیستند. تفاوت تفسیر با علم تأویل قابل قیاس با تفاوت زبان با دستور زبان است.هرمنوتیک یا علم تأویل نوعی روش شناسی تفسیر است که تلاش می‌کند تفسیر تمام افعال معنادار انسان و محصولات این رفتارهای معنادار به خصوص زمانی که به شکل متون بروز می‌کند را روش‌مند نماید.

در واقع علم تأویل دانشی است که به «فرایند فهم یک اثر» می‌پردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیده‌های گوناگون بشری اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی می‌کند. دانش علم تأویل با نقد روش‌شناسی، می‌کوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیده‌های انسانی ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریه‌پردازان علم تأویل، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه می‌دانند که قابل اندازه‌گیری و روش‌مندسازی نیست. به زبان ساده‌تر، تأویل‌شناسی به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن یا بینندگان یک اثر هنری، با به‌کارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا این که درک و فهم هر مخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد.

منبع: حبیبی، آرش؛ جلال‌نیا، راحله. (۱۴۰۱). کتاب پدیدارشناسی. تهران: انتشارات نارون.