
فرهنگ مردسالاری سازمان (Patriarchal Culture) الگویی فرهنگی در ساختار سازمانی است که در آن قدرت، تصمیمگیری و مرجعیت بیشتر در اختیار مردان قرار دارد. ساختار حاکم بر مدیریت کلاسیک و بوروکراسی سازمانی عمدتاً پدرسالار و مردمحور بودهاست.
فرهنگ پدرسالار یکی از عمیقترین ساختارهای فرهنگی در تاریخ جوامع انسانی است که تأثیر بسزایی در شکلگیری روابط قدرت، اقتصاد جنسیت و ساختارهای مدیریتی دارد. در فضای سازمانی، این فرهنگ سازمانی خود را به شکل سلسلهمراتب خشک، تمرکز قدرت در رأس، و بیاعتنایی به رویکردهای مشارکتی و کار عاطفی نشان میدهد. در ایران نیز با وجود پیشرفتهای اجتماعی، ریشههای پدرسالاری همچنان در بسیاری از سازمانها و نهادهای تصمیمگیرنده دیده میشود.
مبانی نظری و تعریف فرهنگ مردسالاری سازمان
ریشه نظری فرهنگ پدرسالار به نظریات کلاسیک جامعهشناسی (همچون ماکس وبر و امیل دورکیم) و فمینیسم برمیگردد. در این نگاه، فرهنگ پدرسالار ساختاری مبتنی بر سلطه مردانه، تقویت نقشهای سنتی جنسیتی، و تضعیف صدای زنان در عرصه عمومی و سازمانی است.
فرهنگ پدرسالار ساختاری اجتماعی و سازمانی است که در آن قدرت، تصمیمگیری و مرجعیت عمدتاً در اختیار مردان قرار دارد.
در سطح سازمانی، این فرهنگ با ویژگیهایی چون تصمیمگیری متمرکز، اعتماد به ساختار قدرت عمودی، و فقدان شفافیت و گفتوگوی افقی مشخص میشود. برخی پژوهشها نشان دادهاند که فرهنگ پدرسالار میتواند مانع نوآوری، کار تیمی و ارتقاء زنان به سطوح مدیریت شود.
فرهنگ پدرسالار از منظر مدیریتی اهمیت دارد، زیرا:
- مانعی برای توسعه منابع انسانی و عدالت سازمانی است؛
- از نوآوری و خلاقیت جلوگیری میکند؛
- فضای سازمان را برای مشارکت زنان و اقلیتها محدود میسازد؛
- باعث فرسایش سرمایه اجتماعی، اعتماد درونسازمانی و انسجام فرهنگی میشود.
در عصر جدید که سازمانها به سوی چابکی، مشارکت و تنوع میروند، نقد و بازنگری در این ساختار فرهنگی ضرورتی اجتنابناپذیر است.
فرهنگ مردانه در سازمانها
در نظریه ابعاد فرهنگی گرت هافستد، بُعد «مردانه / زنانه» (Masculinity vs. Femininity) به نحوه ارزشگذاری جوامع و سازمانها بر موفقیت، رقابت، قدرت و نقشهای جنسیتی اشاره دارد. فرهنگ مردانه فرهنگی است که در آن قدرت، جاهطلبی، رقابتجویی، موفقیت مالی، و قهرمانی ستایش میشود؛ در مقابل، فرهنگ زنانه به مراقبت، همکاری، کیفیت زندگی و همدلی اولویت میدهد.
در سازمانهایی که تحت سلطه فرهنگ مردانه هستند، ویژگیهای زیر نمایان است:
رقابت شدید میان کارکنان
افراد تشویق میشوند که با هم رقابت کنند نه همکاری.
ارزشگذاری بر موفقیت فردی
تاکید بر ترفیع شغلی، عنوانهای سازمانی، و دستاوردهای شخصی.
نقشهای سنتی جنسیتی
مردان در موقعیتهای تصمیمگیری بیشتر دیده میشوند و از زنان انتظار میرود نقشهای حمایتی ایفا کنند.
ضعف در گفتوگوی عاطفی و همدلانه
احساسات در محیط کار کمارزش تلقی میشود؛ سختکوشی، سرسختی، و کنترل احساسات تشویق میگردد.
نمادگرایی قدرت
استفاده از نشانههای ظاهری قدرت مانند اتاقهای خاص مدیریت، تیترهای رسمی، یا سلسلهمراتب خشک.
عوامل و ابعاد فرهنگ مردسالاری سازمان
میتوان فرهنگ پدرسالار را بر پایه پنج بُعد تحلیل کرد:
- تمرکز قدرت در رأس
- تقسیم نقشهای جنسیتی بر اساس کلیشهها
- سرکوب احساسات و عواطف در تصمیمگیری سازمانی
- عدم توازن فرصتهای ارتقاء برای زنان
- تقدیس فرمانبرداری و تبعیت
فرهنگ مردانه در سازمانها، برخاسته از نوعی نظم سنتی و سلطهمحور است که نیازمند بازنگری و تعادل با ارزشهای زنانه همچون همکاری، مراقبت و عدالت است. توسعه فرهنگ سازمانی متوازن، نهتنها به بهبود عملکرد سازمان میانجامد، بلکه بستری برای رشد انسانی و اخلاقی در فضای کار فراهم میآورد.
زنان در فرهنگ مردانه سازمانی
در سازمانهایی با فرهنگ مردانه، هویت و قابلیتهای زنان نه بر پایه توانمندیهای حرفهای، بلکه بر اساس کلیشههای جنسیتی مورد داوری قرار میگیرد. در این فضا:
زنان کمتر در موقعیتهای قدرت دیده میشوند.
ویژگیهایی مانند همدلی، انعطافپذیری، و کار تیمی (که بهطور سنتی با زنان تداعی میشوند)، کمارزش تلقی میشوند.
مشارکت زنان اغلب در حوزههای پشتیبان، منابع انسانی یا روابط عمومی محدود میماند.
این امر نهتنها بهرهگیری از نیمی از سرمایه انسانی را کاهش میدهد، بلکه انسداد فرهنگی در مسیر عدالت جنسیتی ایجاد میکند.
فرهنگ مردانه، سقف شیشهای و سلسلهمراتب، سه ضلع یک مثلث فرهنگیاند که یکدیگر را تغذیه و تقویت میکنند. تا زمانی که سازمانها بر مدار رقابت، تمرکز قدرت، و کلیشههای نقشهای جنسیتی بچرخند، مشارکت واقعی زنان در تصمیمگیری و مدیریت زنان تحقق نخواهد یافت.
سخن پایانی
فرهنگ پدرسالار گرچه در دل سنتها ریشه دارد، اما بقای آن در فضای نوین مدیریت، کارکردی بازدارنده دارد. مدیران امروز باید با بازشناسی این ساختار و ترویج فرهنگ مشارکتی، افقی، و عدالتمحور، بستری برای شکوفایی واقعی منابع انسانی فراهم آورند. گذار از پدرسالاری نه به معنای حذف مردان، بلکه به معنای رهایی از سلطهمحوری و حرکت به سوی گفتوگوی برابر، متوازن و انسانی است. در این نوع فرهنگ ویژگیهایی مانند رقابت، اقتدارگرایی، و سلسلهمراتب خشک بر ارزشهایی چون مشارکت، برابری و همدلی غلبه دارد. این فرهنگ معمولاً به حاشیهنشینی زنان، تقویت سقف شیشهای و بازتولید نابرابری جنسیتی در سازمان منجر میشود.
منبع: بشریشریف، بروز. فرهنگ سازمانی. تهران: پارسمدیر.