
فرهنگ سازمانی (Organizational Culture) مجوعهای از ارزشها، باورها، هنجارها و مفروضههای بنیادین است که اعضای سازمان در آنها همسویی دارند.. این مفهوم عاملی حیاتی برای موفقیت، شکلدهی رفتار کارکنان، هدایت رفتار اخلاقی، تقویت نتایج و تسهیل تغییر است. از سوی دیگر، فرهنگ مقولهای بسیار بادوام است و زمانی که شکل گرفت بهسادگی قابل تغییر نیست. بنابراین مفهومسازی و تعریف «فرهنگ سازمانی» اهمیتی حیاتی دارد.
تعریف فرهنگ سازمانی
از لحاظ معنوی فرهنگ، واژهای فارسی است که از دو جز مرکب «فر» و «هنگ» تشکیل یافته است. «فر» به معنی جلو و «هنگ» از ریشه اوستایی «تنگنا» و به معنی کشیدن و بیرون کشیدن گرفته شده است.
در زبانهای انگلیسی و فرانسوی واژه «Culture» در اصل به معنای کِشت و پرورش است، اما در فارسی چنین ارتباط ریشهای بازتاب نیافته است.
فرهنگ سازمانی عبارت است از ارزشهای اصلی، مفروضات، تفسیرات در رویکردهایی که ویژگیهای یک سازمان را مشخص میکند. پنج ستون فرهنگی در هر سازمان عبارتند از:
- ارزشها (Values): آنچه سازمان مهم میداند.
- باورها (Beliefs): برداشتها و درک مشترک کارکنان.
- هنجارها (Norms): قواعد نانوشته رفتار.
- نمادها و نشانهها (Symbols): لوگو، لباس، زبان مشترک، آیینها.
- مفروضات بنیادی (Basic assumptions): باورهای ناخودآگاه پیرامون انسان، کار، حقیقت.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروهها مجزا میکند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فکری یک جامعه یا ملت تعریف میشود.
تاریخچه مفهوم فرهنگ سازمانی
نخستین نشانههای کاربرد اصطلاحاتی چون «فرهنگ شرکت» و «فرهنگ کارخانه» به اوایل دهه ۱۹۵۰ بازمیگردد، اما توجه جدی به این مقوله تا اواخر دهه ۱۹۷۰ اندک بود.
در دهههای ۶۰ و ۷۰ بیشتر نوشتهها بر جامعهپذیری سازمانی و سازگاری فرد با محیط کار تمرکز داشتند و فرهنگ تنها در حاشیه دیده میشد. در این زمان فرهنگ نوآوری در تئوریهای مدیریت اهمیت بسیار یافت.
نقطه عطف در اوایل دهه ۱۹۸۰ رخ داد؛ جایی که با انتشار آثاری چون در جستجوی کمال نوشته پیترز و واترمن، فرهنگ سازمانی به یکی از موضوعات محوری نظریه و عمل مدیریت تبدیل شد.
در عصر معاصر، فرهنگ سازمانی بیش از هر زمان دیگر تحتتأثیر فناوری و شبکههای ارتباطی قرار گرفته است. ارزشهایی چون نوآوری، چابکی، یادگیری و بهبود مستمر جایگزین ساختارهای سخت و سلسلهمراتبی شدهاند. اکنون فرهنگ دیجیتال مفهومی بنیادی در مدیریت پیشنگر و دیدهبانی افق آینده در بستر تحول دیجیتال بدل شده است.
مفهوم فرهنگ سازمانی
به طور کلی فرهنگ سازمانی ادراکی است که افراد از سازمان خود دارند و چیزی است که نه در سازمان وجود دارد و نه در فرد و ویژگیهای خاصی که در یک سازمان وجود دارد نمایانگر خصوصیات معمول و ثابتی است که سازمانها را از یکدیگر متمایز میکند.
براساس کتاب تئوری و طراحی سازمان دفت نقشهای فرهنگ در سازمان را به صورت زیر مفهوم سازی شده است:
فرهنگ سازمانی —> انسجام درونی—> زبان مشترک، تعریف مرز گروه، پاداشها و تنبیهات، روابط قدرت
فرهنگ سازمانی —> سازگاری بیرونی—> اجماع در مورد رسالت سازمان، اهداف، ابزار و نظام کنترل
بنابراین فرهنگ سازمانی بستری است به هم پیوسته که اجزا سازمان را بهم میچسباند. هافستد این مقوله را برنامهریزی جمعی ذهن بیان میکند که افراد یک سازمان را از سازمانهای دیگر متمایز کند. فرهنگهای سازمانی شالوده تاریخی دارند بدین معنی که نمیتوان رابطه بین این مقوله و تاریخ را از هم جدا کرد.
همچنین فرهنگ سازمانی بطور ناگهانی و اتفاقی بوجود نمیآید. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که ”فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود.
نظریههای فرهنگی
پس از آنکه موضوع فرهنگ وارد ادبیات سازمان و مدیریت شد، نظریههای متعددی در این حوزه مطرح شد. عمدهترین نظریههای فرهنگ سازمانی عبارتند از:
- نظریه فرهنگ سازمانی ادگار شاین : سطوح فرهنگ؛ مصنوعات، ارزشها و هنجارها، باورها و پیشفرضها
- نظریه فرهنگ سازمانی دنیسون : فرهنگ رسالتی، فرهنگ انعطاف پذیری، فرهنگ ثبات و فرهنگ مشارکتی
- نظریه فرهنگی سازمانی هافستد : فاصله قدرت، اجتناب از عدم اطمینان، فرد گرائی و مردگرائی
- نظریه دیل و کندی: فرهنگ عمیق و ضعیف
- نظریه اوچی: فرهنگ A, J, Z
- نظریه سانیفیلد: فرهنگ مکتب، فرهنگ باشگاه، فرهنگ بیسبال، فرهنگ دژ نظامی
- نظریه هریسون و هندی : قدرت، نقش، وظیفه و شخص
هریسون و هندی چهار گونه فرهنگی را مطرح کردند که شامل فرهنگ قدرت (تارعنکبوتی)، نقش (معبد یونانی)، وظیفه (شبکهای) و شخص (خوشهای) است.
جلوههای فرهنگ در سازمان
جلوههای فرهنگی در سازمان بسیار متنوعاند و هر یک بُعدی از زندگی کاری را روشن میسازند. سرمایه فرهنگی به عنوان ذخیرهای از دانش، ارزشها و مهارتهای مشترک شناخته میشود و در پیوند با آن، هوش فرهنگی توانایی سازگاری و تعامل با زمینههای متفاوت را نشان میدهد.
در کنار این دو، فرهنگ کار تیمی نقشی محوری در همکاری و همافزایی میان کارکنان ایفا میکند. مفهوم فرهنگ مردسالار بازتابی از الگوهای قدرت و نقشهای جنسیتی در محیط کار است. از زاویهای دیگر، فرهنگ تطبیقی بر سازگاری سازمان با تغییرات محیطی تأکید دارد.
در مدیریت بازاریابی مفهوم محصول فرهنگی و بازاریابی فرهنگی نحوه بازتاب ارزشها و هویت در تولیدات و ارتباطات را تبیین میکنند. در نهایت، فرهنگ کارآفرینی روحیه نوآوری و ریسکپذیری را در بطن سازمان تقویت میکند و افقهای تازهای پیش روی آن میگشاید.
ادبیات پژوهش فرهنگ سازمانی
فصل دو شامل ادبیات پژوهش و مبانی نظری فرهنگ سازمانی به صورت فایل ورد همراه با منابع فارسی و لاتین
این پدیده در سازمان بهعنوان چیزی واقعی و اثرگذار شناخته میشود که به تازهواردان آموزش داده میشود. پیچیدگی آن تنها به سطح سازمان محدود نیست، بلکه در سطح اجتماعی نیز وجود دارد و قابل تفسیرهای گوناگون است. ریشه واژه در اصل به معنای مراقبت و پرورش بوده و بعدها بهصورت استعاری برای مراقبت از انسان و جامعه بهکار رفت. تغییر در این حوزه بسیار زمانبر و دشوار است و هر تحول پایدار در سازمان نیازمند دگرگونی در همین بنیان است.
سخن پایانی
با وجود دشواری در تمایز میان سطوح مختلف فرهنگ، تمرکز بر سطح سازمانی اهمیت ویژهای دارد زیرا تحلیل ما را دقیقتر میسازد. آنچه فرهنگ سازمانی را متمایز میکند، توجه به معانی و نمادهایی است که درون سازمان شکل میگیرند. برخلاف رویکردهای عینی که پدیدهها را از بیرون و شبیه علوم طبیعی مینگرند، این حوزه بیشتر بر دیدگاه نمادین ـ تفسیری استوار است؛ یعنی کشف تجربههای درونی اعضا و نحوهای که از طریق تفسیر و معنابخشی، واقعیت سازمانی خود را میسازند.