
جداسازی عمودی (Vertical segregation) پدیدهای است که در آن گروههای مختلف اجتماعی به صورت نامتناسب در سطوح مختلف یک سازمان یا ساختار شغلی حضور دارند. اهمیت این مفهوم از آنجا ناشی میشود که نشاندهنده موانع پیشرفت و دسترسی نابرابر به فرصتها در محیط کار و مدیریت است.
در این پدیده، معمولاً اقلیتها یا گروههای حاشیهای در سطوح پایینتر سازمانها متمرکز میشوند و نمایشی ضعیف در موقعیتهای مدیرتی و تصمیمگیری ندارند. این نابرابری ساختاری میتواند پیامدهای منفی کلانی برای عدالت اجتماعی، بهرهوری و رضایت نیروی کار ایجاد کند. بویژه در زمینه مدیریت زنان این پدیده یکی از عوامل زیربنایی سقف شیشهای در سازمان است. نظر به اهمیت موضوع در این نوشتار، جداسازی عمودی مفهومسازی و تعریف خواهد شد.
مبانی نظری و تعریف جداسازی عمودی
جداسازی عمودی به توزیع نامتناسب گروههای اجتماعی در سطوح سلسلهمراتب مختلف در سازمانها، سیستمهای آموزشی یا اقتصادی اشاره دارد. بر این اساس، گروههایی مثل زنان، اقلیتهای قومی یا اقلیتهای مذهبی معمولاً در سطوح پایینتر مشاغل، تصمیمگیری و درآمد متمرکزند.
مطالعات جامعهشناسی و اقتصاد مدیریت نشان میدهند که علل این پدیده عبارتند از توارث فرهنگی، ساختارهای تبعیضآمیز سازمانی، و استراتژیهای حمایتی ناکافی. برای مثال، زنان غالباً با محدودیت در دسترسی به شبکههای حرفهای، فرصتهای ارتقاء کمتر و شیوههای استخدامی تبعیضآمیز مواجه هستند.
به کمک تئوریهای ساختاری، میتوان vertical segregation را نتیجه تعامل چند عامل کلیدی دانست:
- سیاستهای سازمانی
- کلیشههای جنسیتی یا نژادی
- سازوکارهای غیررسمی در محیط کار.
این تبیین اجازه میدهد تا ریشههای تبعیض را شناسایی و برای رفع آن برنامهریزی کرد.
از منظر مارکس، سازمانها بازتابی از ساختار طبقاتی جامعهاند؛ ساختارهایی که نابرابری را بازتولید میکنند. در جداسازی عمودی، جنسیت همچون طبقه عمل میکند: مردان در رأس قدرت و تصمیمگیری قرار میگیرند. زنان به نقشهای پاییندست محدود میشوند. این سلسلهمراتب نهتنها اقتصادی، بلکه ایدئولوژیک است و سلطه را در نظام سرمایهداری نهادینه میکند.
مارکس باور داشت که چنین تبعیضی تنها با اصلاحات سطحی رفع نمیشود، بلکه نیازمند دگرگونی بنیادین در ساختارهای قدرت و مالکیت است. در این چارچوب، مبارزه با جداسازی جنسیتی بخشی از مبارزه گستردهتر علیه نظامهای سلطهگر سرمایهداری تلقی میشود.
اهمیت و ضرورت بحث جداسازی عمودی
بررسی اهمیت این پدیده از منظر اقتصاد جنسیت و فمینیسم در سازمان ضروری است. این جداسازی میتواند منجر به:
- کاهش عدالت شغلی: وقتی فرصتهای ارتقاء یا درآمد نامتناسب توزیع شود، عدالت تضعیف میشود.
- از دست رفتن استعدادها: عدم استفاده مؤثر از تمامی ظرفیتهای انسانی.
- کاهش تنوع در تصمیمگیری: نبود دیدگاههای نابرابر میتواند کیفیت تصمیمسازی را کاهش دهد.
- خطر افزایش نارضایتی و ترک شغل: نابرابریهای ادراکی و واقعی منجر به بیانگیزگی میشوند.
- فراتر از اینها، برای اقتصاد ملی نیز مشکلساز است؛ چرا که منابع انسانی بهطرز ناکارآمدی استفاده میشوند.
کلیشههای جنسیتی نه تنها بر نحوه برخورد با زنان و مردان در محیط کار اثر میگذارند، بلکه به شکلگیری انتظارات ساختاری و نهادینهشده منجر میشوند که باعث تداوم جداسازی عمودی میگردد. هنگامی که مدیریت عالی به عنوان عرصهای «مردانه» تلقی میشود، زنان حتی در صورت برخورداری از شایستگیهای لازم، کمتر در این جایگاهها تصور میشوند.
این پیشفرضها، هم در تصمیمگیریهای استخدامی و هم در نحوه ارتقای شغلی تأثیرگذار هستند. در نتیجه، زنان در سطوح پایینتر باقی مانده و چرخهای از نابرابری ساختاری ایجاد میشود که تنها با بازنگری عمیق در نگرشهای جنسیتی میتوان آن را شکست.
ابعاد جداسازی عمودی
جداسازی عمودی ابعاد متعددی دارد:
- بعد جنسیتی: زنان کمتر در پستهای مدیریتی و تصمیمگیری حضور دارند.
- بعد نژادی/اقلیتی: اقلیتها در نقشهای پایینرتبه یا اجرایی باقی میمانند.
- بعد سنی: جوانان، بازنشستگان یا افراد میانسال ممکن است در سطوح مختلف مهارت یا تجربه تبعیض ببیندند.
- بعد تحصیلی یا تخصصی: افراد با مدارک یا سوابق کمتر دیده نمیشوند.
این ابعاد با یکدیگر تعامل دارند؛ مثلاً زن جوان از اقلیت نژادی ممکن است تبعیض چندگانه را تجربه کند. برای درک بهتر، بررسی ساختار قوانین استخدامی، فرهنگ سازمانی، و شبکههای ارتباطی حرفهای ضروریست. اصلاح این شبکهها، آموزش و افزایش آگاهی برای کاهش اثرات منفی این پدیده حیاتی است.
اثرات روانی و اجتماعی جداسازی عمودی بر نیروی کار
جداسازی عمودی صرفاً یک نابرابری ساختاری در چیدمان سازمانی نیست، بلکه پیامدهایی عمیق بر روان و تجربه زیسته کارکنان دارد. افرادی که بارها شاهد کنار گذاشته شدن از فرصتهای پیشرفت هستند، ممکن است احساس بیارزشی، بیانگیزگی و بیعدالتی پیدا کنند.
این احساسات میتوانند منجر به کاهش بهرهوری، افزایش ترک شغل و حتی آسیبهای روانی شوند. افزون بر آن، جداسازی عمودی میتواند در درازمدت اعتماد اجتماعی به نظامهای سازمانی و مدیریتی را تضعیف کرده و حس همبستگی در محیطهای کاری را از بین ببرد. اینجاست که بعد انسانی این پدیده به اندازه بعد ساختاریاش اهمیت مییابد.
سخن پایانی
جداسازی عمودی نمادی از ساختار ناعادلانه در چرخه فرصتهای شغلی و مدیریت است. این پدیده با محدود کردن دسترسی گروههای حاشیهای به پستهای کلیدی، مانع رشد فردی و جمعی میشود. برای ایجاد تغییر، لازم است سیستمهای سازمانی بازبینی شود، از سیاستها و سازوکارهای پشتیبان رشد همه گروهها بهره گرفته شود، و فرهنگ سازمانی به سمت شمولپذیری و عدالت گرایش یابد. تنها از این طریق است که میتوان به بهرهمندسازی واقعی همه اعضای جامعه دست یافت.
منبع: کاعب، سلیمه. مدیریت زنان. تهران: پارسمدیر.