هنری مینتزبرگ
هنری مینتزبرگ (Henry Mintzberg) یکی از پژوهشگران پیشگام تئوریهای مدیریت است که نقش بزرگی در حوزه مدیریت سازمان داشته است. مینتزبرگ در سال ۱۹۳۹ در کانادا متولد شد. وی مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک را از دانشگاه مکگیل و کارشناسی ارشد و دکترای مدیریت را از دانشگاهMIT اخذ کرد. او بیش از سه دهه است که در دانشکده مدیریت دانشگاه مکگیل کانادا مشغول به فعالیت است. مینتزبرگ تاکنون بیش از ۱۴ کتاب و ۱۴۰ مقاله منتشر کرده است. نوشتههای او عمدتا در زمینه سبکهای مدیریتی، راهبرد و تئوریهای سازمانی است.
مینتزبرگ را قهرمان راهبرد خلاق لقب دادهاند. برخی نشریات، او را جز۱۰ متفکر برتر مدیریت و از بزرگان استراتژی در جهان شناختهاند. وی اولین دانشمند در حوزه مطالعات مدیریت بود که به عضویت انجمن سلطنتی کانادا درآمد و تا سال ۱۹۵۷ توانست در مجله کسبوکار هاروارد چهار مقاله منتشر کند. همچنین موفق شد دو مرتبه جایزه «مک کینزی» را بهدست آورد. مینتزبرگ از میان هزاران استراتژیست، در سال ۱۹۸۹ به رهبری انجمن مدیریت استراتژیک برگزیده شد. پس از آن مفهوم افول برنامهریزی استراتژیک را مطرح ساخت.
رکن اصلی اندیشه مینتزبرگ این است که مدیریت عبارت است از «کاربرد مهارتهای انسانی در نظام تقسیم کار». به این ترتیب مدیریت بر انسانها استوار است؛ چرا که این انسانها هستند که بر سیستمها و نظامهای سازمان حاکم میباشند و آن را اجراپذیر میسازند.
جایگاه هنری مینتزبرگ در مدیریت
هنری مینتزبرگ جایگاه مهمی در تئوری سازمان و مدیریت دارد. در مبنای فکری مینتزبرگ، تدوین راهبرد عمدتا از تعاملات و فرآیندهای گوناگون حاصل میشود تا اینکه نتیجه یک فرآیند رسمی و مشخص باشد. مینتزبرگ چنین راهبردی را، راهبرد چتر گونه مینامد که طرح کلی آن از پیش سنجیده و طراحی شده است، اما جزئیات آن در حین اجرا شکل میگیرد و تکامل مییابد.
یکی از عمدهترین نظریههای وی در زمینه نقشهای مدیران است. از منظر مینتزبرگ مدیران دارای ده نقش در جایگاه مدیریتی خود هستند. این نقشها و الگوهای مورد انتظار، در سه گروه کلی قرار میگیرند. نقشهای ارتباطی، اطلاعاتی و تصمیمگیری که هرکدام از این دستهبندیهای کلی، شامل مواردی هستند که این نقشهای کلی را با جزییات بیشتر بیان کرده است. در واقع تشریح و تفسیری از هرکدام هستند.
مینتزبرگ را میتوان شناخته شدهترین منتقد برنامههای آموزش مدیریت به سبک سنتی و آنچه MBA نامیده میشود دانست. انتقاد اصلی او به تفاوت بین آموزش مهارتهای فنی و توسعه تجارب مدیریتی بر میگردد. او معتقد است به جای در اختیار گرفتن جوانان بیتجربه در امر مدیریت و تعلیم دادن مهارتهای فنی تحت عنوان آموزش مدیریت به آنان، باید مدیران با سابقه کار عملی و دارای تجربههای مدیریتی را به این دورهها آورد و الگوها و تئوریهای ذهنی جذاب و جالب را به تجربههای آنان افزود. مینتزبرگ از این طریق به توسعه دانش مدیریتی و تجربه مدیریتی دست یافت.
تالار مشاهیر مدیریت | ۰۹ اسفند ۹۹