هوشیاری کارآفرینانه

هوشیاری کارآفرینانه (Entrepreneurial alertness) به توانایی یک فرد برای شناخت فرصت‌های تازه که از سوی بیشتر افراد نادیده انگاشته می‌شود، اشاره می‌کند. این آگاهی، ساختاری ارزشمند در زمینه خلاقیت، تشخیص فرصت‌های کارآفرینی و بهره‌برداری از موقعیت‌ها در پایه و اساس رفتار کارآفرینانه است.

پژوهشگران نشان دادند که هوشیاری کارآفرینانه نقش مهمی در تفکر و اقدام کارآفرینی سازمانی ایفا می‌کند. همچنین زمینه خلاقیت و نوآوری را فراهم می‌سازد و به ایجاد کسب‌وکارهای کارآفرین منتهی می‌گردد. این مقوله یک عامل زیربنایی برای شروع کارآفرینی است بنابراین اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر چنین قابلیتی در افراد وجود داشته باشد می‌توان انتظار داشت که فرصت‌های کارآفرینی به‌درستی شناسایی و بهره‌برداری شود.

پیدایش مفهوم هوشیاری کارآفرینانه

ﻛﺮﻳﺰﻧﺮ (Israel Meir Kirzner) نخستین ﻛﺴﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ از واژه «ﻫﻮﺷﻴﺎری» ﺑﺮای ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﻛﺮد. ری و ﻛﺎردوزو استدلال ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﻳﻚ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﻣﻮﺛﺮ ﺑﺮ ﺳﻄﺢ ﻫﻮﺷﻴﺎری ﺑﺎﻻ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻘﺪم اﺳﺖ. آن‌ﻫﺎ اﻳﻦ وﺿﻌﻴﺖ را آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ، و آن را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان «ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮدن و ﺣﺴﺎس ﺑﻮدن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻃﻼﻋﺎت اﺷﻴﺎء، وﻗﺎﻳﻊ و اﻟﮕﻮﻫﺎی رﻓﺘﺎری ﻣﺤﻴﻂ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﺣﺴﺎﺳﻴﺖ وﻳﮋه ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺸﻜﻼت ﺳﺎزﻧﺪﮔﺎن و ﻛﺎرﺑﺮان، ﻧﻴﺎزﻫﺎ و ﻋﻼﺋﻖ ﭘﺎﺳﺦ داده ﻧﺸﺪه و ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻨﺎﺑﻊ» ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮدﻧﺪ.

همچنین آن‌ﻫﺎ ادﻋﺎ ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ وﻳﮋﮔﻲ‌ﻫﺎی ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ و ﻣﺤﻴﻂ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻛﺮده و ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ‌ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮای ﭘﺮورش و رﺷﺪ ﺑﺎﻻﺗﺮ آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ اﻳﺠﺎد ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ. ﻧﻜﺘﻪ‌ای ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ وﺟﻮد دارد اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ آﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺣﺘﻤﺎل ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ را اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﻲ‌دﻫﺪ.

ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮔﺰارﺷﺎﺗﻲ از ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺗﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻋﻜﺲ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع را ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﺮد ﻛﻪ در آن ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن ۳ آزﻣﺎﻳﺸﻲ ﺗﺠﺮﺑﻲ را ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻔﺮوﺿﺎت ﻛﺎﻳﺶ و ﮔﻴﻼد ۲ آزﻣﺎﻳﺶ ﻛﺮده اﻧﺪ. ﺑﺮای ﻣﺜﺎل ﺑﻮﺳﻨﺘﻴﺰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ و اﺳﺘﻔﺎده از اﻃﻼﻋﺎت ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮان ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻮﺳﻨﺘﻴﺰ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﺗﺠﺮﺑﻲ اﻧﺪﻛﻲ ﺑﺮای ﭼﻬﺎرﭼﻮب ﻛﺎﻳﺶ و ﮔﻴﻼد ﭘﻴﺪا ﻛﺮد، اﻣﺎ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪه اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎی آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ.

تعریف هوشیاری کارآفرینانه

هوشیاری کارآفرینانه از دیدگاه کرزنر توانایی فرد در توجه به فرصت ها در حوزه کسب و کار بدون جستجو یا کاوش تعریف می‌شود. در هر بازاری فرصت های حرفه ای و تجاری برای کسب سود و درآمد وجود دارد و اینجاست که اگر هوشیاری کارآفرینانه وجود داشته باشد، سود زیادی برای فرد کارآفرین یا سازمان کارآفرین به دست می‌آید.

مهم ترین ویژگی افراد کار آفرین را می‌توان هوشیاری بالای آنان تعریف کرد؛ آن ها نسبت به فرصت ها و اختلافات در بازارهای تجاری هوشیار هستند و در نتیجه از فرصت ها به بهترین نحو استفاده می‌کنند؛ مثلا فردی که هوشیاری کارآفرینانه دارد می‌داند که چه زمانی باید جنس یا کالایی را خریداری کند و چه زمانی آن را بفروشد که سود خوبی از این خرید و فروش نصیبش شود.

پس از کرزنر، دیگر محققانی آمدند که بر روی این مفهوم تحقیق و نظریه پردازی کردند و این اصطلاح را بسط و گسترش دادند؛ به عنوان نمونه پژوهشگرانی به نام کایش و گیلاد در سال ۱۹۹۱ هوشیاری کارآفرینانه را جستجو اطلاعات مرتبط با فرصت های تجاری تعریف و مفهوم سازی کردند و در نهایت بین این نتیجه رسیدند که میان کارآفرینان و مدیرانی که هوشیاری کارآفرینانه دارند، تفاوت هایی وجود دارد.

ابعاد هوشیاری کارآفرینانه

هوشیاری کارآفرینانه را می‌توان از سه بعد مورد ارزیابی قرار داد:

  • پویش و جستجو
  • ارتباطات
  • ارزیابی و قضاوت

این سه بعدی هستند که در این پرسشنامه نیز مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. برای ارزیابی و سنجش متغیر شاخص های هوشیاری کارآفرینانه داشته باشد از پرسشنامه هوشیاری کارآفرینانه استفاده کنید.

اﻃﻼﻋﺎت ﻧﺎﻣﺘﻘﺎرن و داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ

ﻣﺮدم ﺗﻤﺎﻳﻞ دارﻧﺪ ﺑﻪ اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ داﻧﺴﺘﻪ‌ﻫﺎی ﻓﻌﻠﻲ ﺷﺎن اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺷﻴﻦ ﻓﺮض ﻛﺮد ﻛﻪ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎ را ﻛﺸﻒ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ زﻳﺮا ﻛﻪ داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ ارزش اﻃﻼﻋﺎت ﺟﺪﻳﺪ را ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ﺷﻴﻦ ﻣﺪﻋﻲ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎﻳﻲ را ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻨﺶ اﺳﺖ را ﻛﺸﻒ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. در اﻳﻦ ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺳﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ‌ای ﻛﺸﻒ ﻓﺮﺻﺖ ﺷﻴﻦ ﺗﻌﺪادی ﻓﺮﺿﻴﻪ را آزﻣﺎﻳﺶ و اﺛﺒﺎت ﻛﺮد ﻛﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت زﻳﺮ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺪه اﻧﺪ:

ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﺮ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﻟﻘﻮه‌ای ﻣﺸﻬﻮد ﻧﻴﺴﺖ. (ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ اﻓﺮاد دارای اﻃﻼﻋﺎت ﻣﺸﺎﺑﻪ در زﻣﺎن ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ)

ﺷﻴﻮه ﺗﻔﻜﺮ ﻫﺮ ﻓﺮد در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻨﺶ ﻳﻚ “ﻛﺮﻳﺪور داﻧﺸﻲ” اﻳﺠﺎد ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ آن ﻓﺮد اﺟﺎزه ﻣﻲ‌دﻫﺪ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی ﻣﺸﺨﺼﻲ ﻛﻪ ﺑﻘﻴﻪ ﻧﻤﻲ‌ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺗﺸﺨﻴﺺ دﻫﻨﺪ را ﺗﺸﺨﻴﺺ دﻫﺪ. ﺳﻪ ﺑﻌﺪ اﺻﻠﻲ داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺑﺮای ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﻛﺸﻒ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن ﻣﻬﻢ اﺳﺖ: داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ در ﻣﻮرد ﺑﺎزار، داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ در ﻣﻮرد راه‌ﻫﺎی اراﺋﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺎ ﺑﺎزار و داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ در ﻣﻮرد ﻣﺸﻜﻼت ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن.

ﺳﻴﺠﺮﻳﺴﺖ در ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻴﻔﻲ ﺧﻮد ﻧﻘﺸﻪ ﺑﺮداری ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻓﺮﺻﺖ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ را ﺑﻜﺎر ﺑﺮد، او ﻓﺮض ﻛﺮد ﻛﻪ دو ﻧﻮع داﻧﺶ ﭘﻴﺸﻴﻦ در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ وﺟﻮد دارد. اوﻟﻲ داﻧﺸﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺣﻮزه ﻋﻼﺋﻖ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﻮزه اﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ‌ﺗﻮان ﺑﺎ واژه‌ﻫﺎی ﺷﻴﻔﺘﮕﻲ و ﺳﺮﮔﺮﻣﻲ آن را ﺷﺮح داد (ﺣﻮزه ۱).

ﻛﺸﻒ ﺗﺼﺎدﻓﻲ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻧﻈﺎم ﻣﻨﺪ

ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪه‌ای از ادﺑﻴﺎت ﺳﺎﺑﻖ در ﻣﻮرد ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﻲ ﺻﺮﻳﺤﺎ ﻓﺮض ﻣﻲ‌ﻛﺮد ﻛﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻧﻈﺎم ﻣﻨﺪ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی در دﺳﺘﺮس اﺳﺖ. در ﺳﺎل‌ﻫﺎی اﺧﻴﺮ ﻣﺤﻘﻘﺎن زﻳﺎدی اﻳﻦ روﻳﻜﺮد را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻛﺸﻴﺪه‌اند و اﺳﺘﺪﻻل ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻧﻤﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺗﺼﺎدﻓﺎ ارزش اﻃﻼﻋﺎت ﺟﺪﻳﺪی را ﻛﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺗﺼﺎدﻓﻲ درﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮده اﻧﺪ، ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻲ‌دﻫﻨﺪ.

ﻛﺮﻳﺰﻧﺮ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻴﺎن ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ: “ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﻛﺸﻒ را (در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی ﺳﻮدآور ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ) از ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻣﻮﻓﻖ (در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻋﻤﺪی اﻃﻼﻋﺎت ﻛﻪ ﻣﻲ‌داﻧﻴﻢ دﻳﮕﺮان ان را ﻧﺪارﻧﺪ) ﺗﻤﻴﻴﺰ ﻣﻲ‌دﻫﺪ. اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ اوﻟﻲ (ﺑﺮﺧﻼف دوﻣﻲ) ﺷﺎﻣﻞ ﺷﮕﻔﺘﻲ و ﻏﺎﻓﻠﮕﻴﺮی اﺳﺖ و ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ اﻳﻦ درک اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﺑﺮ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﻣﺴﻠﻂ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ آﺳﺎﻧﻲ در اﻇﻬﺎر ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ را ﺑﻴﺸﺘﺮ از آن ﻛﻪ ﺑﺮای ﺑﻨﮕﺎﻫﺸﺎن ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﻨﻨﺪ، ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻲدهد دﺳﺘﺮس اﺳﺖ”. ﻛﻠﺮ درﻳﺎﻓﺖ ﻛﻪ ﺑﻨﮕﺎه‌ﻫﺎ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ اﻳﺪه‌ﻫﺎی ﺗﺠﺎری ﺗﺼﺎدﻓﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و آن‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎرت رﺳﻤﻲ از ﻃﺮﻳﻖ ﻧﻘﻄﻪ ۳ دﻫﻨﺪ. ﺗﻴﭻ و ﻫﻤﻜﺎران ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ اﻫﻤﻴﺘﻲ ﻧﻤﻲ‌دادﻧﺪ، ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﺑﻨﮕﺎه‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺟﺴﺘﺠﻮی رﺳﻤﻲ ﻋﻤﻞ ﻣﻲ‌ﻛﺮدﻧﺪ ﻓﺮوش داﺷﺘﻨﺪ.

ﻛﺸﻒ ﺗﺼﺎدﻓﻲ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ در ﺣﺎﻟﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲ‌ﺑﺮد ﻛﻪ ﻣﺎ آن را “ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻧﻈﺎم ﻣﻨﺪ” ﻣﻲ‌ﻧﺎﻣﻴﻢ. در اﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﭘﺬﻳﺮا اﺳﺖ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻛﻪ درﮔﻴﺮ ﻳﻚ ﻓﺮآﻳﻨﺪ رﺳﻤﻲ و ﻧﻈﺎم ﻣﻨﺪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ. ﻛﺴﻲ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮض ﻛﻨﺪ ﻛﻪ در ﺣﺎﻟﺖ ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻣﻨﻔﻌﻞ، ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن دارای آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ آﮔﺎﻫﻲ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺗﺮی دارﻧﺪ اﺣﺘﻤﺎل ﺑﻴﺸﺘﺮی دارد ﻛﻪ ﻛﺸﻒ ﺗﺼﺎدﻓﻲ ﻓﺮﺻﺘﻲ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ‌رﺳﺪ ﻛﻪ آﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﻄﺢ ﺟﺪﻳﺖ در ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻳﻜﻲ از ﻋﻮاﻣﻞ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪه ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ ﻛﺸﻒ –ﺗﺼﺎدﻓﻲ ﻳﺎ ﻫﺪﻓﻤﻨﺪ- اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ اﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ ﺑﻴﺶ از ﺟﺴﺘﺠﻮی ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻪ در اﻳﻦ ﻣﺪل اﻫﻤﻴﺖ ﻣﻲ‌دﻫﻴﻢ.

ﺷﺒﻜﻪ‌ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ

ﺷﺒﻜﻪ‌ﻫﺎی ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﻲ در ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ ﺣﺎﺋﺰ اﻫﻤﻴﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. اﺳﺘﺪﻻل ﻣﻲ‌ﺷﻮد ﻛﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎی ﺿﻌﻴﻒ ﻛﻼﺳﻴﻚ ﮔﺮﻧﻮوﺗﺮ (ﺷﺎﻣﻞ آﺷﻨﺎﻳﻲ‌ﻫﺎی اﺗﻔﺎﻗﻲ) ﭘﻞ‌ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮای ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻟﺰوﻣﺎ در ﺑﺮﮔﻴﺮﻧﺪه ﮔﺮوه‌ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻗﻮی (ﺷﺎﻣﻞ دوﺳﺘﺎن و ﺧﺎﻧﻮاده) ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. ﮔﺮﻧﻮوﺗﺮ ادﻋﺎ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ آﺷﻨﺎﻳﻲ‌ﻫﺎی اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ دوﺳﺘﺎن ﻧﺰدﻳﻚ اﺣﺘﻤﺎل ﺑﻴﺸﺘﺮی دارد ﻛﻪ اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻔﺮدی را اراﺋﻪ دﻫﺪ زﻳﺮا ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻓﺮاد ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎی ﺿﻐﻴﻒ ﺑﻴﺸﺘﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎی ﻗﻮی دارﻧﺪ.

آزﻣﺎﻳﺶ اﻳﻦ ﻓﺮﺿﻴﻪ در ﻳﻚ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﻠﺰ اﺟﺎزه اﺛﺒﺎت اﻳﻦ ﻣﺪﻋﺎ را ﻛﻪ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎﻧﻲ ﺑﺎ ﺷﺒﻜﻪ‌ﻫﺎی ﮔﺴﺘﺮده ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن اﻧﻔﺮادی ﺑﻄﻮر ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻼﺣﻈﻪ‌ای ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎی ﺑﻴﺸﺘﺮی را ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ، داد. ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻫﻴﻠﺰ ﻓﺮض ﻛﺮد ﻛﻪ ﻛﻴﻔﻴﺖ ارﺗﺒﺎﻃﺎت ﺷﺒﻜﻪ ﻣﻲ‌ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﺎﻳﺮ وﻳﮋﮔﻲ‌ﻫﺎ از ﻗﺒﻴﻞ آﮔﺎﻫﻲ و ﺧﻼﻗﻴﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

اخیرا پژوهشگران کارآفرینی پیشنهاد کرده اند که نه جنبه های رفتاری و نه شناختی به تنهایی برای درک مفهوم هوشیاری کارآفرینانه کافی نیستند. در نتیجه نیاز به یک رویکرد یکپارچه تر دارند. رفتار جستجو برای اطلاعات و جنبه های شناختی تداعی و ارزیابی ایده ها بطور مثبت با نوآوری کارآفرینان با توجه به محصولات یا خدمات جدید مربوط هستند. گیلنیک و همکارانیک مدل نظری توسعه دادند که پیشنهاد می‌کند که یک معاینه مشترک عوامل مربوط به پردازش اطلاعات (مانند توانایی عمومی ذهنی و خلاقیت) و کسب اطلاعات برای توضیح شناسایی فرصت مورد نیاز است. در واقع، آنها دریافتند که جستجوی اطلاعات فعال اثر مثبت خلاقیت در شناسایی فرصت کسب و کار و نوآوری محصول / خدمات را تعدیل کرده است. خلاقیت یک اثر قوی در موارد جستجو فعال بالا اطلاعات دارد، اما هیچ اثری در موارد جستجو فعال کم اطلاعات ندارد.

خلاصه و جمع‌بندی

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﻼﺋﻖ ﺧﺎص ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ، او ﺗﻼش و زﻣﺎن ﺑﺴﻴﺎر زﻳﺎدی را ﺻﺮف ﻳﺎدﮔﻴﺮی ﺧﻮدآﻣﻮﺧﺘﻪ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ‌ﻫﺎی او را اﻓﺰاﻳﺶ داده و ﻋﻤﻖ ﻣﻲ‌ﺑﺨﺸﺪ، در ﻧﺘﻴﺠﻪ داﻧﺸﻲ ژرف در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮع ﻣﻮرد ﻋﻼﻗﻪ اش ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻲ‌آورد. دوﻣﻴﻦ ﻧﻮع داﻧﺶ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﻮزه ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ اﺳﺖ، ﺣﻮزه ۲. داﻧﺶ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﻮزه در ﻃﻲ ﺳﺎل‌ﻫﺎ ﻫﻨﮕﺎم اﺷﺘﻐﺎل ﺑﻪ ﻳﻚ ﺷﻐﻞ ﺧﺎص اﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﻣﻲ‌ﺷﻮد. اﻳﻦ ﺷﻐﻞ در ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻮارد در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﺣﻮزه ۱ ﻛﻪ ﺷﻴﻔﺘﮕﻲ و ﺗﻔﺮﻳﺢ اﺳﺖ، ﻧﻤﻲ‌ﺑﺎﺷﺪ. ﺣﻮزه ۲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎب ﻋﻘﻼﻳﻲ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﻮﺻﻴﻪ و ﻧﺼﻴﺤﺖ دﻳﮕﺮان (واﻟﺪﻳﻦ، دوﺳﺘﺎن، ﻣﺮﺑﻴﺎن) ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺻﻨﻌﺘﻲ در ﺣﻮزه ۲، ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ دو ﻗﺎﺑﻠﻴﺖ را ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻛﺴﺐ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ادﻏﺎم دو ﺣﻮزه ﺑﺎﻋﺚ ﻓﺮﺻﺖ ﺟﺪﻳﺪ، ﺑﺎزار ﺟﺪﻳﺪ ﻳﺎ راه ﺣﻠﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺮای ﻣﺸﻜﻼت ﻣﺸﺘﺮی ﻣﻲ‌ﺷﻮد.

ﭼﺎرﭼﻮﺑﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ-ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﺮای ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺮﺻﺖ ﻓﺮض ﻛﺮد. ﭼﺎرﭼﻮب او ﻧﺸﺎن ﻣﻲ‌داد ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻨﺎن دﻛﻨﻴﻨﮓ ﻓﺮﺻﺖ‌ﻫﺎ را از ﻃﺮﻳﻖ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻮع ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ (ﺟﻤﻊ آوری اﻃﻼﻋﺎت، ﺗﻔﻜﺮ از ﻃﺮﻳﻖ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮدن و ارزﻳﺎﺑﻲ ﻣﻨﺎﺑﻊ) و ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻓﻌﺎل ﺑﺎ ﺷﺒﻜﻪ ﮔﺴﺘﺮده‌ای از اﻓﺮاد، ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻣﻲ‌ﺑﺨﺸﻨﺪ. اﻳﻦ ﺷﺒﻜﻪ ﺷﺎﻣﻞ داﻳﺮه داﺧﻠﻲ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ (ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ای از اﻓﺮاد ﻛﻪ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎ آن‌ﻫﺎ رواﺑﻂ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﻣﺪت و ﭘﺎﻳﺪار دارد، وﻟﻲ آن‌ﻫﺎ ﺷﺮﻛﺎی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ‌ﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی اش ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ)، ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻋﻤﻞ (اﻓﺮادی ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻛﺎرآﻓﺮﻳﻦ ﺑﺮای ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز ﻓﺮﺻﺖ اﺳﺘﺨﺪام ﺷﺪه اﻧﺪ)، ﺷﺮﻛﺎء (اﻋﻀﺎی ﺗﻴﻢ ﺗﺎﺳﻴﺲ) و ﺷﺒﻜﻪ‌ای از ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎی ﺿﻌﻴﻒ (ﺷﺒﻜﻪ‌ای ﺑﺮای ﺟﻤﻊ آوری اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻤﻮﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ‌ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻓﺮﺻﺖ ﺷﻮد، اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ‌ﺷﻮد) اﺳﺖ.