نظریه سیستمها (مدرنیسم)
نظریه سیستمها (Systems theory) دانش میانرشتهای است که کوشش میکند به تشریح عملکرد سازمان در قالب یک کل متشکل از اجزا بپردازد. این نظریه با مطالعات لودویک فان بر تالانفی و کنت بالدینگ آغاز گردید و خیلی زود جایگاه خود را در مدیریت پیدا کرد.
در دهه ۱۹۵۰ فیزیولوژیست آلمانی، برتالانفی، تئوری را ارائه کرد که هدف آن تبیین همه پدیدهها در تمام علوم بود. این تئوری میتوانست همه نوع دانش علمی را تبیین و وحدت بخشد و به همین علت نام آن را تئوری عمومی سیستمها نهاد. براساس این تئوی، نظریه پردازان میتوانستند بر شباهتهای وحدت بخش همه پدیدهها متمرکز شوند. بدین ترتیب تئوری عمومی سیستمها توانست برخی موانع بین علوم را بر دارد و پژوهشهای میان رشتهای را به عنوان انقلابی در علوم مطرح نماید. فارستر بر پایه همین نظریه، رویکرد پویایی سیستم را ارائه نمود.
در تفکر سیستمی هر پدیده یک کلیت متشکل از اجزا مرتبط و متعامل است و اصل وابستگی مقابل مهم ترین خاصیت آن را تشکیل میدهد. اگر اجزا و عناصر پدیده مثلاً سازمان را بررسی نمائیم آن پدیده را نشناختهایم زیرا کل ویژگیهایی دارد که در جمع جبری تک تک اعضای آن نیست. روابط متعامل زیرسیستمهای هر سیستم و ارتباط سیستم مور مطالعه با ابرسیستم پیرامونش مساله مهمی است که در حوزه تفکر سیستمی به آن پرداخته میشود. ماری جو هچ این نظریه را با عنوان جریان مدرنسیم در سازمان مطرح کرده است و آن را آغازگر تحول بنیادین در مکتب کلاسیک مدیریت معرفی کرده است. دیدگاه مدرن مدیریت به تئوری عمومی سیستمها و نظریه اقتضایی که برگرفته از مکتب سیستمی است اشاره دارد. در این مطالعه کوشش شده است تا به تشریح این رویکرد مدیریتی پرداخته شود.
نظریه سیستمها : برتالانفی
لودویگ فون برتالانفی (۱۹۰۱ تا ۱۹۷۲) از جمله متفکرانی است که کمک شایانی به شناخت و ارائه نظریه سیستمی کرده است. در واقع میتوان گفت وی واضع نظریه عمومی سیستمها به صورت مدون و علمی است؛ برتالانفی در اواخر ۱۹۲۰ نظریه ارگانیسمی را مطرح کرده است. وی میگوید: از آنجا که اساسیترین ویژگیهای موجودات، در سازمان تشکیل دهنده آنان است، روش بررسی مرسوم که فقط به بررسی یک جزء یا یک فرآیند از آنها میپردازد، نمیتواند تشریح کاملی از آن موجود انجام دهد. همچنین نگرش تک بعدی نیز نمیتواند اطلاعات جامعی درباره نحوه هماهنگی اجزاء و فرآیندهای گوناگون ارگانیسمها در اختیار ما بگذارد.
هدف نظریه عمومی سیستمها کشف قوانین و نظم ذاتی پدیدههاست، از اینرو میتوان آن را سیالترین نظریه سیستمی بهشمار آورد، زیرا در چارچوب نظری آن هیچ نظریه قاطعی ارایه نشده است. به نظر برتالانفی یک ارگانیسم صرفا مجموعه عناصر جداگانه نیست، بلکه سیستمی است دارای نظام و کلیت. این سیستم، به جای آنکه مانند جامدات، به طور ظاهری متشکل از تعدادی اتم باشد، بیشتر موجودیتی شبیه شعله یا بلور دارد که به طور مرتب در حال تغییر و تبدیل است. وی بر این باور است که ارگانیسم را نمیتوان با شیوه تفکر و روشهای معمول در مکاتب مکانیستی شناخت و باید طرز تفکر نوینی را برای شناخت موجودات ارگانیک ابداع کرد.
نظریه سیستمها : کنت بالدینگ
کنت بالدینگ Kenneth Boulding (1910 تا ۱۹۹۳) یکی دیگر از افراد تاثیرگذار بر نظریه سیستمی است. این اقتصاددان آمریکایی با در نظر گرفتن قوانین تئوری عمومی سیستمها، نه سطح طبقهبندی سیستمها را ارائه کرد.
- ساخت یا چارچوب Structure or framework : شامل تمام قوانین استاتیک که در تمام سطوح بالاتر مصداق دارد.
- ساعت گونهها Clockwork : قوانین دینامیک توجیه کننده خصوصیات این سطح است منظومه شمسی یا ساعت
- بازخور یا سایبرنتیک Cybernetic : استفاده از بازخور برای اصلاح انحرافات، ترموستات یک نمونه از آن است.
- یاخته Cell : عنوان اولین سطح سیستم باز توسط پدیده حیات از سطوح قبلی متمایز میشود.
- گیاه Plant : تقسیم کار، رشد
- حیوان Animal : حرکت و احساس
- انسان: ویژگی اصلی آن خودآگاهی است. نه تنها میداند بلکه میداند که میداند.
- سازمان اجتماعی Social organization : این نقش انسانها است که به سیستم اجتمعی شکل میدهد.
- متعالی Transcendental : سطح ناشناختهها، متافیزیک، زیباشناسی.
چند نکته در نظریه سطوح سیستم بالدینگ شایان توجه است: نخست اینکه این سطوح براساس میزان پیچیدگی و جامعیت از ساده ترین سطح تا پیچیده ترین طبقهبندی شدهاند. تمام ویژگیهای سطوح پائینتر در سطوح بالاتر وجود دارد اما در سطوح بالاتر ویژگیهایی هست که در سطوح پائینتر وجود ندارد. بنابراین سازمانها برخلاف سایر سیستمهای موردمطالعه ما از خود ما پیچیدهتر هستند.
سیستم باز و سیستم بسته
سیستم بسته (Closed system) سیستمی ساده است که با محیط خود ارتباط برقرار نمی کند. و بیشتر شبیه سیستمهای مکانیکی در فیزیک و علوم تجربی است. در نظر کلاسیکها سازمان را به عنوان سیستمی بسته تلقی میکردند که فقط متکی به عوامل و نیروهای داخلی است و بدون ارتباط، محیط خارج میتواند مسایل خود را از طریق سلسلهمراتب و تقسیم کار و روابط رسمی در داخل دستگاه حل و فصل کند.
سیستم باز (Open system) : سیستمی را باز گویند که با محیط اطراف خود کنش متقابل داشته باشد که نظریههای جدید مدیریت سازمان، سیستم بازی است که به طور دایم با محیط اطراف خود در تعامل است. که لوردیک فون برتالانفی در نیمه اول قرن بیستم نظریه سیستمی باز را ارائه داد. وی موجودات زنده را سیستمهای بازی میداند که با محیط خود ارتباط دارند و دارای حالت تعادل هستند.
یکی از مشخصات سیستم بسته، گرایش ذاتی در جهت تعادل ایستا Static Equilibrium و رکورد متوقف است. به عبارت دیگر: در سیستم بسته بازدهدستگاه تناسبی با منابع مصروفه ندارد و اتلاف منابع، بی نظمی و اختلال و اقدامات بدون هدف برای حفظ وضع موجود رواج پیدا میکند. بر خلاف سیستم بسته، در سیستم باز گرایشی در جهت تعادل پویا Dynamic Equilibrium و رشد و تکامل از طریق ارتباط دائم با محیط خارج ملاحظه میشود. در این حالت، سیستم با دریافت منابع مادی و انسانی Input و تغییر و تبدیل Transformation آنها و سعی در ازدیاد و بهبود بازده Output میباشد. بدین ترتیب سیستم، خود را در مقابل سکون و نابودی (Entropy) حفظ میکند.
مبانی چهارگانه تفکر سیستمی
سطح تحلیل در مطالعه سازمانها بسیار مهم است. وقتی یک پدیده مورد مطالعه قرار میگیرد سطح مربوطه به آن پدیده، سیستمهای فرعی تشکیل دهنده آن پدیده و ابرسیستمهای سطوح بالاتر آن پدیده باید مورد بررسی قرار گیرد. زمانی که این پدیده یک سازمان باشد، خود سازمان به عنوان سیستم مورد مطالعه بررسی میشود. اجزا و دوایر سازمانی زیرسیستمهای موردمطالعه میباشند و ابرسیستم محیط نیز باید بررسی شود. این جنبه تئوری سیستمها، به عنوان تو در تو قرار گرفتن مورد اشاره قرار میگیرد. در این میان نباید مساله سطوح مدیریت با سطوح سیستم مورد مطالعه تداخل کند.
نگرش متفکران سیستمی به جهان، بر مبانی چهارگانه ذیل استوار است:
۱- تصور ارگانیک: یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز طرح ادراک آدمی قرار میدهد.
۲- کلنگری: یعنی هر پدیده بهمنزله موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خودتنظیم و هدفمند در نظر گرفته میشود.
۳- مدلسازی: یعنی متفکر سیستمی سعی میکند که بهجای شکستن کل به اجزای قراردادی، ادراک خود از پدیدههای واقعی را بر پدیدههای واقعی منطبق کند.
۴- بهبود شناخت: به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظامگرا درک کند.
پویایی سیستم
یکی از حنبههای بسیار پرکاربرد تفکر سیستمی استفاده از آن در حل مسائل پویایی سیستم است. ایدههای بنیادی پویاییشناسی سامانهها توسط جی فورستر در دههٔ ۱۹۶۰ پیریزی شد. او به مدلسازی رفتار پویای سامانههایی همچون جمعیتها در شهرها و زنجیرهٔ تأمین علاقهمند بود. اوایل نظریهٔ پویاییشناسی سامانهها خیلی محبوبیت داشت اما با انتقاداتی که در سالهای دههٔ هفتاد صورت گرفت، کمکم به حاشیه رفت تا اینکه کتاب پنجمین فرمان پیتر سنکه بار دیگر این نظریات را مطرح کرد و نرمافزارهای رایانهای شیبهسازی گسترش استفاده از روشهای این نظریه را تسهیل کرند. نظر به اهمیت موضوع در این زمینه مقالههای متعددی در پارسمدیر ارائه شده است.
مرز سیستم System bounder : هر سیستمی مرزی دارد که آن را از محیط اطرافش جدا میکند. در سیستمهای بسته، مرز سیستم سخت و محکم و قابل تشخیص است. در سیستمهای باز، مرزها قابل انعطافند و تشخیص آنها دشوار است.
جریان flow : هر سیستمی جریانی از اطلاعات، مواد و انرژی است. شامل انرژی انسانی. این واردهها به سیستم از محیط، داده گویند. که این دادهها در سیستم برنامه طبق برنامه سیستم در جریان تغییر و تبدیل قرار میگیرند به این مرحله فرایند عملیات گویند. به کالاها و خدمات که پس از طی فرآیند عملیات از سیستم صادر میشود بازده یا ستاده گویند .
بازخورد feed back : کلید کنترل سیستم است. در جهت جلوگیری از انحراف سیستم و برای حفظ تعادل سیستم ضروری است.
خلاصه و جمعبندی
رویکرد سیستمی بهجای توجه به اجزای پدیدهها بر کلیت آنها تاکید دارد و بر آن متمرکز میشود. تفکر سیستمی در مدیریت با توجه به عوامل درونی و بیرونی سازمان، تصویر کامل تری از سازمان ارائه میکند و نظریههای دقیق تری جهت تحلیل سازمان و مدیریت به دست میدهد. نظریه مدیریت اقتضائی که برگرفته از نظریه سیستمی است، مطلقگرایی را در مدیریت خطا دانسته و مطلوبیت هر شیوه را وابسته به شرایط و موقعیتی میداند که سازمان در آن قرار دارد. از این رو به این نظریهها، نظریه it depends گویند که به معنی بستگی دارد میباشد. براساس این شیوه تفکر، بهترین روش وجود دارد و مطلوبیت هر روش به شرایط و موقعیت آن بستگی دارد.
قانون تنوع لازم Law o f requisite variety بیان میکند. برای اینکه یک سیستم بتواند با یک سیستم دیگر تعامل کند باید دارای پیچیدگی بزرگتر مساوی با آن باشد. به همین دلیل سازمانها جهت تعامل با یک محیط پیچیده باید پیچیدگی درونی خود را افزایش دهند یعنی دوایر و بخشهای متعددی ایجاد کنندکه سبب هم شکلی Isomorphic میشود. رهیافت سیستمی، با در نظر گرفتن چارچوبی برای تجسم عوامل و متغیرهای داخلی و خارجی سازمان در قالب یک مجموعه واحد، به شناخت «خرده سیستمها»، «سیستم اصلی» و «ابر سیستم پیچیده محیط بر سازمان» کمک میکند. به طور کلی میتوان گفت تحلیل هر پدیدهای در نظریه سیستمی، با توجه به عناصر اصلی آن (دادهها، فراگرد، بازدادهها) انجام میپذیرد.
تئوری سازمان و مدیریت | ۱۲ شهریور ۹۹
بسیار عالی بود ممنونم، از اهمیت این مطالب هر چی بگم کم گفتم
فقط سوال دارم در مورد قانون تنوع لازم که چرا برای تعامل نیاز به افزایش پیچیدگیست و باید روی آن تعمق کنیم
با سپاس از شما، چون براساس نص صریح این قانون: یک سیستم برای اینکه بتواند با دیگر سیستمها تعامل مناسبی داشته باشد باید دارای پیچیدگی بزرگتر مساوی با آن باشد. از آنجا که محیط سیستمها بسیار پیچیده است سازمانها (به عنوان یک سیستم) باید پیچیدهتر باشند همانطور که موجوداتی بقا یافتند که پیچیدهتر بودند.