تفکر سیستمی

تفکر سیستمی (Systems thinking) رویکردی کل‌نگر است که به تحلیل سیستماتیک پدیده‌ها به عنوان یک کل متشکل از اجزا می‌پردازد. در این تفکر به موضوع چگونگی ارتباط متعامل اجزای پدیده در طول زمان در یک گسترده بزرگتری به به عنوان یک سیستم پرداخته می‌شود.

تفکر سیستمی در امتداد نظریه سیستم‌ها پدید آمده است و چیزی جدا از این نظریه‌پردازی نیست. اندیشه سیستمی به مدیریت سازمان کمک می‌کند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده اکتفا نکنند. این شیوه تفکر، روش‌شناسی مؤثری را برای سیستم‌های اجتماعی- فرهنگی در محیط آکنده از آشفتگی و پیچیدگی ارائه می‌دهد. در این تفکر، صرفاٌ به اجزاء و جزئیات یک سیستم نگاه نمی‌شود بلکه چگونگی تعامل بین اجزاء و نیز برهم‌کنش اجزاء و محیط بررسی می‌شود.

ویژگی‌های تفکر سیستمی باعث شده است تا دشوارترین نوع از مسائل به روشی اثربخش‌تر حل شوند. چنین تفکری به تحلیل مسائلی که موضوعات پیچیده‌ای دارند، مسائلی که به شدت به گذشته و عوامل متعددی وابسته هستند و مسائلی که ریشه در هماهنگی‌های نامؤثر عناصر درگیر دارند، می‌پردازد. این نوع از اندیشه در تئوری‌های مدیریت از جایگاه مهمی برخوردار است. پویایی سیستم، تفکر استراتژیک، مدیریت دانش و فناوری اطلاعات و ارتباطات از جمله مهم‌ترین مباحث مرتبط با آن می‌باشند. بنابراین در مقاله حاضر کوشش شده است تا با رویکردی کاربردی به تشریح و مفهوم سازی این نوع اندیشه در مدیریت سازمان پرداخته شود.

رویکرد تفکر سیستمی

رویکرد تفکر سیستمی به طور بنیادین با روش‌های تحلیلی سنتی فرق می‌کند. روش‌های تحلیل سنتی، بر تفکیک سیستم به اجزای قابل مطالعه متمرکز بود، در واقع ریشه‌ی کلمه‌ی انگلیسی تحلیل یعنی Analysis، به معنای شکستن اجزای تشکیل‌دهنده است. در مقابل، تفکر سیستمی بر این متمرکز است که چطور موضوع مورد مطالعه با سایر اجزای سیستم در تعامل است. این بدان معنی است که به جای اینکه اجزای کوچک‌تر سیستم به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گیرند، تفکر سیستمی چشم‌انداز خود را گسترش می‌دهد تا تعداد تعاملات بیشتری را در نظر بگیرد. بنابراین، نتایج حاصل از تفکر سیستمی، چیزی کاملا متفاوت از نتایج به دست آمده از روش‌های تحلیل سنتی است.

تفکر سیستمی از دیدگاه راسل اکاف

جایگاه راسل اکاف در تفکر سیستمی

زمانی که مسئله مورد مطالعه از نظر ساز و کار و پویایی پیچیده باشد یا بازخوردهای فراوانی از عناصر داخل یا خارج سیستم بر آن تأثیر می‌گذارند. بسیاری از مسائل و مشکلاتی که امروزه گریبان‌گیر ما شده‌اند، پیچیده هستند. عناصر متعددی در آن نقش دارند که بخشی از آن عناصر، در نتیجه‌ی اقداماتی بوده است که در گذشته در جهت اصلاح انجام شده است. رفع چنین مسائل و مشکلاتی به شدت سخت است و نتایج حاصل از راهکارهای مرسوم معمولا به قدری ضعیف هستند که بر سر چشم‌انداز حل اثربخش مسئله مانع ایجاد می‌کنند. یکی از مزایای مهم تفکر سیستمی، توانایی مواجهه اثربخش با این دست از مسائل و ارتقای تفکرات به سطحی است که منجر به کسب نتایجی مطلوب حتی در شرایط پیچیده و بغرنج می‌شود.

مساله زنبور عسل

برای فهم بهتر تفکر سیستمی باید به حلقه بازخور و پویایی سیستم توجه شود. در داستان زنبور عسل که به یک ترند جهانی تبدیل شد این مساله به صورت بهتری قابل درک است. استفاده گسترده از یک نوع آفت‌کش در اروپا مقارن شد با نابودی و مرگ حجم کثیری از زنبورهای عسل که تجارت عسل را تحت شعاع خود قرار داد. زنبورداران هر روز شاهد کمتر شدن تعداد زنبورهای مزرعه می‌شدند و با جستجوی بیشتر جنازه‌های زنبورها را در نقاط مختلف پیدا می‌کردند. تمامی آزمایش‌های افت‌کش جدید روی مرگ زنبورهای عسل منفی بود و به هیچ عنوان آفت‌کش جدید زنبورهای عسل را نمی‌کشت اما داستان چه بود؟ چرا باید زنبورها با گسترش استفاده از این نوع آفت‌کش جدید از بین می‌رفتند؟ کلید این معما در زنجیره‌ای نهفته بود که در نهایت به مرگ زنبورها به صورت غیرمستقیم منتهی می‌شد.

معمای مرگ زنبورهای عسل

معمای مرگ زنبورهای عسل

مثال آفت‌کش‌ها را می‌توان به صورت دیگری نیز ادامه داد. به صورت یک تفکر عمومی هرچه از آفت‌کش‌ها بیشتر استفاده شود بنابراین تولید محصولات کشاورزی بیشتر می‌شود. بنابراین باید انتظار داشت با افزایش آفت‌کش‌ها هر سال تولیدات نیز بیشتر شود اما آیا این اتفاق رخ می‌دهد؟ آفت‌کش‌ها انواعی از آفات را از بین می‌برند اما از سوی دیگر انواع جدیدی از آفات به جای خواهند ماند که بسیار مخرب‌تر، قویتر و مصون‌تر بوده و نابودی و خسارات بیشتری به جای خواهند گذاشت. به این ترتیب باید چنین جمع‌بندی کرد تفکر سیستمی بر خلاف تفکر سطحی، تک بعدی نیست. هر معلولی چندین علت دارد و هر علتی نیز خود ممکن است با حلقه بازخورد به به معلول مرتبط باشد و از آن تاثیر بپذیرد. در اندیشه سیستماتیک کوشش می‌شود تا به مسائل به صورتی چندبعدی و از مناظر مختلف نگریسته شود.

خلاصه و جمع‌بندی

«تفکر سیستمی» نوعی نگاه به جهان هستی و پدیده‌های آن است. این شیوه تفکر، روش شناسی مؤثری را برای سیستم‌های اجتماعی فرهنگی در محیط آکنده از آشفتگی و پیچیدگی ارائه می‌دهد. در تفکر سیستمی، صرفاً به اجزاء و جزئیات یک سیستم نگاه نمی‌شود بلکه چگونگی تعامل بین اجزاء و نیز بر هم کنش آنها و محیط، بررسی می‌شود. موانع و عواملی سبب می‌شود انسان‌ها از تفکر سیستمی دور شوند. تفکر سیستمی تفکری کل نگر است در حالی که تکیه صرف بر جزء نگری، امکان فهم الگوهای حاکم بر پدیده و سیستم را از بین می‌برد. تمرکز بر روی وقایع و بویژه وقایع ناگهانی، باعث می‌شود تا انسان الگوی تغییرات درازمدت را که در پشت رخدادها نهفته است، درک نکند.

منفی‌نگری و سرزنش کردن شرایط محیطی تشدید می‌شود و انسان خیال می‌کند چیزی در بیرون از سیستم سبب بروز مشکلات است، در حالی که تمامی اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است. دام دیگر در این زمینه، تفکر دوگانه است که در آن، انسان با نوعی تحلیل ساده اندیشانه، به نگرش «صفر و یک» گرفتار می‌شود. این نگرش بر اساس پیش فرض‌ها و تصورات قبلی و قیود خودنهاده‌ای است که ذهن را در قالب‌های بسته نگه می‌دارد. این شرایط مستعد آن است که ذهن انسان به مسیر اشتباه رهنمون شود و به علائم، بیش از علل و یا به جای آن، توجه کند و به همبستگی ظاهری متغیرها استناد کند، در حالی که بین آنها هیچ گونه ارتباط علت و معلولی وجود ندارد. تفکر سیستمی، در قالب کلیت و تمامیت سیستم دیده می‌شود و به این ترتیب از سطح به عمق و از جزء به کل گذر می‌شود.