پدیدارشناسی هوسرل
پدیدارشناسی هوسرل یا رویکرد پدیدارشناختی متعالی شامل سه گام اپوخه (تعلیق)، ایدهزایی (ایدیسیون) و آگاهی (عینیت یافتن) است. ادموند هوسرل بنیانگذار روش پدیدارشناسی است و از رویکرد او با عنوان «پدیدارشناسی متعالی» یاد میشود. این رویکرد مبتنی بر سه گام اصلی است و مهمترین مفهوم آن اپوخه نام دارد. پژوهشگر باید در گام نخست تمامی دانستههای خود را به حالت تعلیق درآود تا بتواند درک بهتری از تجربه زیسته پاسخدهنده بدست آورد.
گامهای رشد و فرگشت تفکر فلسفی ادموند هوسرل را میتوان به سه دوره زمانی تقسیم کرد. دوره نخست با نام پیشاتعالی شناخته میشود که بازتابی از معرفت شناختی اوست. دوره میانی با پیشبرد و گسترش این رویکرد با عنوان پدیدارشناختی متعالی شناخته میشود. در نهایت او رویکردی تکوینی برای پدیدارشناختی ارائه کرد. در این مقاله کوشش بر آن است تا نخست گامهای پدیدارشناسی هوسرل بیان شود و سپس مروری بر دورههای زمانی دیدگاههای او صورت گیرد.
درباره ادموند هوسرل
ادموند هوسِرْل (Edmund Husserl) از فیلسوفان آلمانی-اتریشی مهم و تأثیرگذار سده بیستم و بنیانگذار پدیدارشناسی بود. از دیدگاه وی فلسفه از دین مستقل است و نباید این دو مساله خلط شوند. در آغاز تحت تأثیر روانشناسی توصیفی برنتانو بود ولی اندکی بعد، از منتقدان سرسخت اصالت روانشناسی شد. در نخستین اثر مهمش یعنی پژوهشهای منطقی به نقد آن پرداخت. اندیشههای وی دگرگونیهای بسیاری یافتهاست و بسیاری از مفسران برحسب اقامتش در سه شهر هاله و گوتینگن و فرایبورگ، سه مرحله را در اندیشه وی تشخیص دادهاند.
فرهنگ بیگانه برای من و برای کلیه کسانی که با من اشتراک فرهنگی دارند تنها از طریق نوعی تجربه از «دیگری» نوعی همدلی با انسانیت فرهنگی بیگانه و فرهنگ آنها دسترسپذیر است. این نوع همدلی نیز باید مورد پژوهشهای قصدی قرار گیرد. عالم زندگی با عالم تجربه های مشترک، به رغم اختلاف نظرها، از راه همدلی بر همگان آشکار و هویداست. بطور خلاصه میتوان گفت که هوسرل با طرح سه گام پدیدارشناسی (تعلیق داوری تقلیل و همدلی) در پی دسترسی عینیت و تبدیل پدیدارشناسی به دانش است.
ادوار پدیدارشناسی هوسرل
اندیشههای ادموند هوسرل پیرامون پدیدارشناسی به موازات بازههای گوناگون زندگی و دانستههای او به سه دوره قابل تقسیم است:
دوره نخست با عنوان پدیدارشناختی پیشامتعالی (Pre-Transcendental phenomenology) شناخته میشود. در این دوره مبانی بنیادین پدیدارشناختی پایهگذاری شد و مقدمهای برای درک بهتر این روش پدید آمد. هوسرل با تاسی از اندیشههای دکارت و مفهوم شک دکارتی این پایهریزی را انجام داد. مطالعه پدیدارشناسی منحصراً درباره ماهیت و ذوات است و به اصطلاح هوسرل پدیدارشناختی علم ماهیت یا علم به ذوات است.
دوره دوم به شکلگیری پدیدارشناختی متعالی (Transcendental phenomenology) انجامید. پدیدارشناختی متعالی یک رویکرد فلسفی به روش پژوهش کیفی برای درک تجربه زیسته است. با نقد فرگه از کتاب «فلسفه علم حساب» هوسرل، نقصها و نارساییهای مکتب اصالت روانشناسی بر هوسرل آشکار شد، و تحول فکری در وی به وجود آورد. ماحصل دوره میانی تفکر هوسرل «پدیدارشناسی استعلایی» است و رهاورد آن، کتاب پرآوازه او «پژوهشهای منطقی» است.
واپسین مرحله تحول فکری هوسرل، از جایی آغاز میشود که هوسرل پی به محدودیتهای پدیدارشناسی استعلایی میبرد. دو کتاب «شهودهای دکارتی» و «بحران علوم اروپایی»، متعلق به این دوره از تفکر هوسرل است. در این دوره «پدیدارشناسی تکوینی» شکل گرفت. پدیدارشناسی عبارت است از کیفیت تقوم و تکون جهان در آگاهی؛ و به تعبیر دیگر، جهان در درون ذهنیت و آگاهی من استعلایی متقوم میشود. هوسرل این را پدیدارشناسی مقوم (Constitutive phenomenology) مینامد.
گامهای پدیدارشناسی هوسرل
نخستین گام در روش هوسرل، اپوخه (تعلیق) است. خلاصه مرحله تعلیق ایــن است که انسان فقط با آن چیزهایی که بر او ظهور میکند سر و کار دارد و اگر خود را بطور بیهوده مشغول این بحث کند که در پشت چیزی که ظهور کرده است، جوهری هست یا نه؟ و در پی اثبات یا رد آن بر ،آید عملاً نتیجه ای در بر نخواهد داشت. پژوهشگر باید نقطه شروع خود را رها کند. باید قبول کند در این مرحله شناخت از امر متعالی ناممکن است و تظاهر به دانستن پیشداوری صرف است. هوسرل در ادامه فراتر میرود و هرگونه تلاش برای اثبـات جـوهـر متعالی و متافیزیکی اشیا را امری بی معنی و پوچ میداند.
گام دو در روش پدیدارشناسی مرحله ایدهزایی (ایدیسیون) است که مرحله ذاتبخشی یــا ماهیت بخشی گفته میشود. به دیگر سخن پدیدارشناسی از مرحلۀ پدیداری محض دوباره بـه مرحله ذاتی بر میگردد و درصدد آن بر می آید تا با ذات بخشی به پدیدارها و خلق مفاهیم کلی، زمینه را برای خلق علوم فراهم نماید.
در گام سه، پس از آنکه پدیدارها را معنادار کردیم و مفاهیم کلی ساخته شد، این مسئله مطرح میشود که این علوم صوری یا ماهوی چگونه از طریق آگاهی بنیاد پیدا میکنند. در واقع، در این گام مسئله امر آگاهی مطرح می گردد. از سوی دیگر دستیابی به عینیت توصیفات نیز در این مرحله انجام می گیرد. عینیت یافتن این آگاهی برای هوسرل تنها در چارچوب روابط بین الاذهانی یا درون ذهنیت سوژههای آگاه کنشگران صاحب تجربه و بر اساس روش همدلی صورت می گیرد.
پدیدارشناسی به مثابه کلانروش
هوسرل بر این ایده تمرکز دارد که پدیدارشناسی شیوه ذاتی تفکر است. او در درسگفتار سوربن، چنین بیان میکند که انگار همه فلاسفه در عمل به روش پدیدارشناسی تفلسف میکردهاند. این درسگفتار در تمجید از دکارت است و هوسرل از او به عنوان پدیدارشناس یاد کرده است. صرفنظر از درستی یا نادرستی این ادعا پرسش کلیدی آن است که آیا پدیدارشناسی یک روش است؟ پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و نیاز به شرح بیشتری دارد.
یک ویژگی تفکر مدرن، روشمند بودن آن است. این قاعده کلی پیراکون همه فلسفههای مدرن که مبنی بر معرفتشناختی هستند، صادق است. پدیدارشناسی هوسرل نیز این قاعده مستثنی نیست. این ویژگی به صورت کامل در اندیشههای ادموند هوسرل قابل ردیابی است. هوسرل تصریح کرده است که پدیدارشناسی پیش از هرچیز و در وهله نخست یک روش است.
از دیدگاه هوسرل، پدیدارشناسی یک کلان روش عام است که از چند گام تشکیل شده و روشهای خردتری را در خود میگنجاند. این روش همه روشهای دیگر و از جمله علوم تجربی را نیز دربرمیگیرد. بنابراین باید گفت هوسرل بهجای پلورالیسم به مونیسم در روش معتقد است. بهدیگر سخن هوسرل معتقد است که پدیدارشناسی یک کلان روش است مه فلسفه یا مکتب. همه روشها ذیل پدیدارشناسی قرار میگیرند.
اگرچه اکنون تلقی عمومی از پدیدارشناسی یک مکتب فلسفی است اما از دیدگاه هوسرل اینگونه نیست. برای هوسرل پدیدارشناسی یک مکتب فلسفی نیست بلکه یک روش اسا که مانند منطق ارسوط برای همه سبکهای فلسفی و علمی کارآمد است.
خلاصه و جمعبندی
گامهای پدیدارشناسی هوسرل شامل سه مرحله تعلیق، ایدهزایی و آگاهی است. در ابتدا پژوهشگر همه دانستههای پیشین خود را به حالت تعلیق در میآورد و میکوشد بدون پیشداوری به مصاحبه بپردازد. پس از آنکه مصاحبهها انجام شد باید ایدهزایی شود که بر کدگذاری متن مصاحبهها استوار است. در نهایت نیز باید زمینههای لازم برای شناخت و آگاهی یافتن فراهم شود. البته باید یادآور شد نگاه هوسرل به روش پدیدارشناسی در بازههای زمانی مختلف زندگی او از حالت متعالی (استعلایی) به حالت تکوینی (فرگشتی) تغییر پیدا کرد.
اگرچه اکنون تلقی عمومی از پدیدارشناسی یک مکتب فلسفی است اما از دیدگاه هوسرل اینگونه نیست. برای هوسرل پدیدارشناسی یک مکتب فلسفی نیست بلکه یک روش اسا که مانند منطق ارسوط برای همه سبکهای فلسفی و علمی کارآمد است. فلسفه به عنوان علم متقن نیازمند روشی است که از نظر هوسرل همان پدیدارشناسی است. موضوع آن نیز آگاهی بشر است و حطیه شمول آن نیز عالم زندگی است. هوسرل از سال ۱۹۱۰ به بعد کوشش بسیاری کرد تا پدیدارشناسی را روش فلسفه بهعنوان خاستگاه علوم معرفی کند. از دیدگاه هوسرل شیوه شناخت بشر و عقل سلیم همان پدیدارشناختی است و این در ذات انسان است و او تنها آن را کشف کرده و سازوکارهای آن را تنظیم کرده است.
منبع: حبیبی، آرش؛ جلالنیا راحله. (۱۴۰۱). کتاب پدیدارشناسی. تهران: انتشارات نارون.
نگارنده: پشتیبانی پارسمدیر | روش تحقیق | ۲۱ دی ۰۱