پدیدارشناسی وجودی هایدگر
پدیدارشناسی وجودی هایدگر یک فلسفه پژوهش و یک کلان روش است که رویکرد پدیدارشناسانه را براساس مکتب اصالت وجود به شرح و تفسیر میپردازد. زمان و وجود در اندیشه هایدگر نقشی اساسی در دیدگاه پدیدارشناسانه او ایفا میکند.
مارتین هایدگر شاگرد ادموند هوسرل و یکی از بزرگترین فیلسوفانی است که اندیشههای او در زمینه پدیدارشناسی نیز بسیار تاثیرگذار است. فلسفه فکری او بر وجودشناسی و هستیگرایی استوار است. نمیتوان از نقش و تاثیرات او در فلسفه معاصر غافل شد اما در این کتاب تمرکز بر دیدگاههای هایدگر در حوزه پدیدارشناسی است.
نگاه او به پدیدارشناسی نیز نگاهی کلان است و کوشش او بر آن بوده است تا تمام پدیدههای انسانی از فناوری و فلسفه تا علوم انسانی و جامعهشناسی را توضیح دهد. هایدگر با تاسی از فلاسفه یونان هر آنچه هست و موجودیت دارد را پدیدار نامید و پدیدارشناسی متعالی هوسرل را به سوی پدیدارشناسی وجودی سوق داد. به دیگر سخن او به جای شناخت بر وجود یا دازاین تمرکز داشت به همین دلیل گاهی به آن «پدیدارشناسی وجودی» گویند.
پدیدارشناسی وجودی هایدگر
پدیدارشناسی هایدگر گاهی با عنوان «پدیدارشناسی هرمنوتیکی» نامیده میشود چرا که او پدیدارشناسی را روشی تفسیرگرایانه و هرمنوتیکی میدانست. بنابراین پیش از ورود به بحث پدیدارشناسی هایدگر لازم است تا پژوهشگران با مفهوم «هرمنوتیک» و «وجود» آشنا باشند. پس از آشنایی با این مفاهیم نقدهای رویکرد هوسرلی توسط هایدگر بیان میشود. در پایان فصل نیز گریزی به مفهوم زیباشناسی از دیدگاه هایدگر زده شده است.
در میان تمام موجودات تنها انسان است که میتواند از معنای هستی خود پرسشگری کند و با هستی مواجه شود. دازاین هست و پرسش از هستی، برای او یک مساله اساسی است. بنابراین بوسیله تحلیل پدیدارشناسی هرمنوتیکی انسان باید به معنای هستی پاسخ گفت. در حقیقت موجودات به عنوان پدیدار مشاهده میشوند و وقتی موجودات به عنوان این یا آن ظاهر میشوند، میتوانند به شیوههای گوناگون برای انسان ظاهر شوند و اینکه آنها چگونه بر ما ظاهر میشوند مبتنی بر نوع نگاهی است که به آنها داریم.
اگر چیزی بر ما پدیدار میشود از آن رو است که نخست آن چیز قابلیت پدیدار شدن دارد. دو دیگر آنکه موجودی هست که این پدیدار را درمییابد. سه آنکه این همنوایی و درک و نسبتی که میان این دو برقرار است شرطی دارد؛ یعنی این همنوایی و سازگاری از وجود است. وجود شرط علم؛ شهود و خودآگاهی است، بنابراین پدیدارشناسی بدون توجه و تذکر به وجود چیزی ممکن نمیشود.
دازاین و اگزیستنسیالیسم
یکی از دشواریهای دانشجویان مدیریت و علوم اجتماعی برای درک پدیدارشناسی، عدم آشنایی آنها با مفاهیم و واژگان فلسفی است. یکی از این مفاهیم «دازاین» است که در پدیدارشناسی هایدگری نقشی کلیدی دارد.
دازاین (Dasein) مرکب است از da به معنی آنجا و اینجا و Sein به معنی وجود. پدیدارشناسی هایدگر مبتنی بر وجود است و از شناخت به هستی تغییر مسیر داده است. پیشوند da برای «وجود» به معنای آنجا بودن، حضور، دردسترس بودن و وجود داشتن است. این واژه در قرن هفدهم به معنی «حضور» استفاده میگردید اما از قرن هجدهم به جای واژه (Existence) بکار گرفته شده است. این واژه در فلسفه هایدگر بسیار کلیدی است. هایدگر از دازاین برای بیان تجربه بودن مخصوص انسان استفاده کرده است.
اگزیستنسیالیسم [Existentialism] یا هستیگرایی شالوده فکری هایدگر بوده است. اگزیستنسیالیسم اصطلاحی است که به کارهای فیلسوفان مشخصی از اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم اعمال میشود که با وجود گوناگونی ژرف مکتبی در این باور مشترک هستند که اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز میشود نه صرفاً اندیشیدن موضوعی. البته این شیوه اندیشه در میان بانیان اصلی آن تفاوتهای ساختاری ژرفی دارد بویژه در اندیشههای افرادی مانند سارتر که به خدا باور ندارند با فیسلوفانی که خداباور هستند آنقدر تفاوت دیدگاه وجود دارد که گاهی بکارگیری اگزیستنسیالیسم برای همه این دیدگاهها با تردید همراه است.
نقد پدیدارشناسی هوسرل از دیدگاه هایدگر
شاید تعبیر هایدگر به عنوان شاگرد سرکش هوسرل جالب نباشد اما نگاه هایدگر از همان نخست با نگاه هوسرل به پدیدارشناسی متفاوت بود. البته در درسگفتارهای هایدگر، هیچ نشانۀ مستقیمی از نقد مبانی فکری هوسرل وجود ندارد. اما بدون تردید او از ابتدا در تمامی درسگفتارهای خود، بنیان پدیدارشناسی متعالی هوسرل را به پرسش میکشد؛ چراکه از نظر هایدگر، این بنیان فلسفی دیگر جوابگوی مسائل عصر حاضر نبود.
به نظر میرسد درک هایدگر از پدیدارشناسی از همان آغاز با تلقی هوسرل چه از منظر روش و چه از منظر موضوع، تفاوت داشت. پدیدارشناسی بهنزد هایدگر نه علم بهمعنای نظام گزارههای صادق است و نه جهانبینی بهمعنای اندیشۀ مددکار زندگی. مشخصۀ پدیدارشناسی بهعنوان علم به روش تعیین میدان کار نیست؛ بلکه نشاندادن «چگونگی» کار است. برخلاف زیستشناسی، پدیدارشناسی دربارۀ موضوعات خود هیچچیز اظهار نمیکند؛ بلکه فقط به نحوهای که این موضوعات به تجربه درمیآیند و متضایف با آن به چگونگی دادهشدن و درنتیجه دستیابی به موضوعات میپردازد.
هایدگر به مفاهیم اساسی پدیدارشناسی هوسرل، همچون «آگاهی» و «اندیشیدن دربارۀ افعال آگاهی» ایراد وارد میکند و میکوشد مفاهیم دیگری را جانشین آنها کند. برخلاف تمامی تفاوتهایی که بین نحوۀ کار هایدگر و هوسرل وجود دارد، نقطۀ مشترک آنها را شاید بتوان در تحلیلهای هوسرل از قوامبخشی و پیشِچشمآوردن پدیدارها دانست؛ بهگونهای که بتوان آنها را چنانکه خود را مینمایند، درک کرد؛ نه اینکه برای خود تفسیری از پیشساخته از آنها سرهمبندی کرد. این بینشی است که هایدگر آن را پذیرفته است؛ حتی اگر تحلیلهایش از پدیدارها کاملاً با تحلیلهای هوسرل فرق داشته باشند.
پدیدارشناسی هرمنوتیکی هایدگر
گاه از پدیدارشناسی هایدگر با نام پدیدارشناسی هرمنوتیکی یاد میشود چرا که او پدیدارشناسی را روشی تفسیرگرایانه و هرمنوتیکی میدانست. پدیدارشناسی به دلیل ذات حقیقتیاب خود روش هرمنوتیک را اساس کار خود قرار داده و بهدنبال ادراک فهم پدیده از جهان پیرامون خود است. به این وسیله شناخت و فهم قابل حصول است.
روش هرمنوتیک در فلسفه هایدگر همان روش پدیدارشناسی و پرسش بنیادین، یعنی پرسش از وجود، است که در سراسر پژوهشهای او موج میزند؛ روشی که وی برای وجودشناسی در پیش میگیرد، پدیدارشناسی است. وقتی پرسش از معنای وجود در میان است، با پرسش بنیادین فلسفه سروکار داریم و نحوه تعامل با این پرسش، پدیدارشناختی است.
روش هرمنوتیک در فلسفه هایدگر عبارت است از دانش دستیابی به مفهوم و معنای واقعی مسئله مورد مطالعه و مورد تفسیر که شامل همه علوم انسانی میشود. ازآنجا که بنای دانش هرمنوتیک در مقابل پوزیتیویسم و روشهای تجربهگرایی نهاده شده بود و نقطه عزیمت آن تکیه بر فهم در مقابل تبیین و شناخت بود، قرار دادن فهم در مقابل تبیین و تأکید بر تمایز این دو، بیش از پیش مرهون تفکر دیلتای بوده است.
خلاصه و جمعبندی
هایدگر یکی از بزرگترین فلاسفهای است که اندیشههای او پدیدارشناسی را نیز متحول کرده است. تمرکز او بر پدیدارشناسی به جای شناخت بر وجود است به همین خاطر از پدیدارشناسی او با عنوان رویکرد وجودی یاد میشود. از سوی دیگر از آنجا که او هرمنوتیک را به عنوان شیوه مناسب برای تفسیر و تاویل میداند بنابراین گاهی از پدیدارشناسی هرمنوتیکی برای بیان اندیشههای او در زمینه پدیدارشناسی یاد میشود.
در نهایت آنچه هایدگر بر آن تاکید دارد وجودشناسی است که بعد از افلاطون و ارسطو در مسیر فراموشی قرار گرفت و جای خود را به شناختشناسی داد. بیتوجهی به معنای حقیقی وجود و اهتمام به موجود و ماهیت آن، احساس ناخشنودی را در هایدگر برانگیخت و باعث شد او محور فلسفه خود را بر وجودشناسی بنا نهد و برای فراتر رفتن از مفهوم وجود و رسیدن به حقیقت عینی و انضمامی وجود تلاش فراوانی کند.
منبع: حبیبی، آرش؛ جلالنیا راحله. (۱۴۰۱). کتاب پدیدارشناسی. تهران: انتشارات نارون.
روش تحقیق | ۰۳ خرداد ۰۲