تفسیرگرایی (پارادایم تفسیری)

تفسیرگرایی (Interpretivism) یک فلسفه تحقیق است که بیان می‌دارد واقعیت و ذهنی بوده و به صورت اجتماعی ساخته می‌شود. پارادایم تفسیری بر این باور شکل گرفته است واقعیت‌ها چنان در هم پیچیده و بافته شده‌اند که جدا کردن آنها از هم به سختی امکان‌پذیر است.

این پارادایم فکری می‌کوشد تا علوم اجتماعی را از قید و بندهای پارادایم اثبات‌گرایی آزاد سازد. تفسیرگرایان بر این باور هستند که واقعیت‌ها بسیاردرهم‌تنیده بوده و فروکاست آنها به شیوه تجربه‌گرایانه دشوار است. همچنین واقعیت عینی نیست و ذهنی بوده و به صورت اجتماعی ساخته می‌شود.

تفسیرگرایی در کنار اثبات‌گرایی و عمل‌گرایی سه پارادایم اصلی پژوهش هستند. همچنین به فلسفه ساخت‌گرایی اجتماعی بسیار نزدیک است. به باور پژوهشگران تفسیرگرا، مطالعه مسائل انسانی با روش‌های خطی و اثبات‌گرایانه امکان‌پذیر نیست. از سوی دیگر مشاهده و تحلیل مسائل انسانی تا میزان زیادی به تفسیر پژوهشگران بستگی دارد و مستقل از پژوهشگر نیست. روش‌های تحقیق کیفی مانند پدیدارشناسی هوسرل مبتنی بر پارادایم تفسیرگرایی هستند. نظر به اهمیت موضوع در این مطلب تفسیرگرایی (پارادایم تفسیری) تشریح شده است.

پیدایش تفسیرگرایی (پارادایم تفسیری)

پارادایم تفسیری (Interpretive Paradigm) توسط رونالد دورکین مطرح شد و اکنون یک پارادایم اصلی در علوم اجتماعی و مدیریت است. پارادایم یا الگوواره (Paradigm) چارچوب اندیشه و فلسفه فکری حاکم بر جامعه است که در یک برهه زمانی مشخص در جامعه مورد نظر مسلط است. تفسیرگرایی پارادایم غالب در مسائل انسانی و اجتماعی در هزاره سوم است.

رونالد دورکین

رونالد دورکین

تفسیرگرایی یکی از چهار پارادایم اصلی پژوهش از دیدگاه بوریل و مورگان مطرح شده است. بورل و مورگان در کتاب نظریه‌های کلان جامعه شناختی و تجزیه تحلیل سازمان تصریح کردند تمامی نظریه‌های سازمان بر فلسفه‌ای از علم و نظریه‌ای از جامعه مبتنی هستند. براساس دو بعد عینی و ذهنی در حوزه فلسفه علم و ابعاد نظم دهی و تغییر بنیادی در حوزه نگاه به جامعه، چهار پارادایم قابل شناسایی است.

اگر بپذیریم که فسلفه علم و جامعه‌شناسی دو عنصر زیربنایی تحقیقات سازمان و مدیریت است آنگاه اگر از رویکردهای ذهنی علم برای نظم دهی به پدیده‌های سازمانی استفاده شود، از پارادایم تفسیری استفاده شده است. دسترسی به واقعیت تنها از طریق بازیگری اجتماعی و مفهومی که افراد به پدیده‌ها می‌دهند درک می‌شود.

جایگاه تفسیرگرایی در انواع پارادایم‌های بوریل و مورگان

جایگاه تفسیرگرایی در انواع پارادایم‌های بوریل و مورگان

پارادایم تفسیری از مکاتب روش‌شناختی معاصر است که به مسائل نظری سازمان به شیوه‌ای غیرمعمول می‌نگرد. پارادایم تفسیری، با سه شاخه مهم آن یعنی مکتب‌های تفهیمی، پدیدارشناسی و قوم‌نگاری را اساساً باید واکنشی در برابر مکتب اثبات‌گرایی پنداشت. تفسیرگرایان اعتقاد دارند که در علوم اجتماعی، موجبیت با تعیین طعی و جبری امور (به‌دلیل خودآگاهی انسان)، به آن شکل که در علوم طبیعی مشاهده می‌شود، وجود ندارد. بر همیت اساس، ماهیت پدیده‌های سازمانی را متفاوت از جنس پدیده‌ها و مفاهیم علوم تجربی دانسته و با پژوهش مبتنی بر روش‌های علی مخالفت می‌کنند.

تفسیرگرایی و روش تفهمی وبر

یک مفهوم کلیدی دیگر در تفسیرگرایی، شناخت یا تفهٌم (Verstehen) است که واژه‌ای آلمانی است. شناخت بر این اصل دلالت دارد که تحلیل عمل اجتماعی از دیدگاه بازیگر کاملاً ضروری است. از ارکان مکتب تفسیری آن است که باید میان «تبیین» و «تفهم» تمایز قائل شد. تبیین یعنی معین کردن فرایندهای علی یک حادثه که می‌توان آن‌ها را به‌صورت عینی و محسوس توصیف کرد؛ ولی تفهم یعنی کشف معنای فعل یا حادثه‌ای ویژه. بنابراین در رویکرد تفسیری، اعمال انسان را باید تفهم کرد نه تبیین و بنابراین هدف علوم طبیعی تبیین و هدف علوم انسانی تفسیر یا همان تفهم است.

این مفهوم توسط ویلهلم دیلتای برای مطالعه بشریت معرفی گردید. دیلتای مورخ، جامعه‌شناس و فیلسوف آلمانی است. او از جمله پایه‌گذاران علوم انسانی است. او بر رویکردی مشارکتی برای بینشی یکپارچه پیرامون دیدگاه‌ها، باورها و نگرش‌ها تاکید داشت. درک یا شناخت، نخستین چشم‌اندازی است که مشارکت‌کنندگان درباره تجربه شخصی خود و همچنین تاریخ، فرهنگ و جامعه دارند.

ماکس وبر نیز در اندیشه تفهمی خود این مفهوم را برای مطالعه علوم اجتماعی گسترش داد. در این رویکرد افراد به زبان خودشان و از دیدگاه خودشان به مطالعه تفسیری گروه‌ها می‌پردازند. اگرچه از منظر تفسیرگرایی همیشه امکان مشاهده دنیا از چشم مشارکت‌کنندگان وجود ندارد اما «شناخت» به عنوان روشی برای درک یکپارچه مفاهیم و پدیده‌ها میسر است.

تفسیرگرایی و برساخت‌گرایی

از دیدگاه تفسیری واقعیت چیزی «خارج از اینجا» نیست و یک پژوهشگر می‌تواند به روشنی آن را توضیح دهد یا به یک گزارش پژوهشی تبدیل کند. هم واقعیت و هم دانش از طریق ارتباطات، تعامل و تمرین، ایجاد و بازتولید می‌شوند. بنابراین دانش پیرامون واقعیت همیشه بوسیله پژوهشگر ایجاد می‌شود. این ادراک از واقعیت به نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» بسیار نزدیک است. نظریه ساخت اجتماعی واقعیت، تصور و درک مخاطب از دنیای پیرامون را حاصل یکپارچگی ساخت اجتماعی معنا و معنای حاصل از تجربه شخصی می‌داند.

«برساخت‌گرایی» یا Social constructivism در برابر اثبات گرایی به‌کار می‌رود. در این دیدگاه، تنها واقعیت عینی و بیرونی نیست که شناخت ما را می‌سازد؛ بلکه ذهن ما نیز در ساختن جهان خارج نقش سازنده‌ای دارد. برساخت‌گرایی اجتماعی (ساخت‌گرایی اجتماعی) یک نظریه جامعه‌شناختی پیرامون شناخت است که بر مبنای آن رشد انسان به صورت اجتماعی انجام می‌شود و دانش از طریق کنش متقابل با دیگران برساخته می‌شود.

این نظریه توسط پیتر برگر و تامس لاکمن (Berger & Luckmann) در کتاب ساخت اجتماعی واقعیت ابداع شد. نظریه آن‌ها بر اساس تلفیقی از جامعه‌شناسی معرفت آلفرد شوتس و مفهوم نهادهای دورکیم بنیاد شده و می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه معنای ذهنی به واقعیتی اجتماعی تبدیل می‌شود.

پارادایم تفسیری و مکتب اثبات گرایی

هر دو رویکرد اثبات‌گرایی و تفسیرگرایی در پژوهش‌های مدیریت رایج هستند. به‌صورت یک عرف نانوشته در مجامع علمی داخل کشور، پایان‌نامه‌های دوره کارشناسی ارشد به صورت «کاربردی» با «تحلیل کمی» و رویکرد «اثبات‌گرایی» انجام می‌شود. رساله‌های دوره دکتری نیز به صورت «بنیادی» با «تحلیل کیفی-کمی» یا رویکرد «تفسیرگرا» صورت می‌پذیرد. در مجموع می‌توان گفت تحلیل کمی با فلسفه اثبات‌گرایی سازگاری بیشتری دارد و تحلیل کیفی بیشتر مناسب فلسفه تفسیرگرایی است.

دیدگاه تفسیرگرایی در برابر دیدگاه اثبات گرایی قرار می‌گیرد. اثبات‌گرایان معتقدند که واقعیت و ارزش‌ها به‌طور مشخص، متمایز و عینی وجود دارند. دانش مجموعه‌ای از حقایق است که به صورت عینی و مستقل از مشاهده‌گر وجود دارد و به وسیله حواس پنج‌گانه قابل درک است. تفکرات و عقایدی که از حواس پنجگانه بدست نمی‌ایند واقعیت محسوب نمی‌شوند.

مکتب تفسیری، ضمن رد کردن این رابطه، مفاهیم دیگری تحت عنوان «مقدمه» و «نتیجه» را به جای علت و معلول معرفی کرده است. مقدمه از دو وجه عینی و ذهنی تشکیل شده است. وجه عینی همان شرایط عینی و لازم برای وقوع ی رفتار خاص است، اما چون وجود شرایط عینی برای وقوع رفتار کافی نیست، لازم است که وجه دیگر مقدمه ذهنی (طرز تلقی و تفسیر ذهنی فرد) وجود داشته باشد تا رفتار ظاهر شود. از دیدگاه پژوهشگران تفسیرگرا باید دید چه فرایندهایی در جهان درون انسان رخ می‌دهد که منجر به یک رفتار خاص می‌گردد.

جمع بندی بحث

پارادایم تفسیری یکی از پارادایم‌های چهارگانه بوریل و مورگان می‌باشد. این چهار پارادایم پیش فرض‌های فرانظری بسیار اساسی هستند که چارچوب مرجع، شیوه نظریه‌پردازی و شیوه کار نظریه‌پردازان اجتماعی هر پارادایم را مشخص می‌کنند. ترکیب این پارادایم‌ها امکان ندارد زیرا در شکل خالص خود پارادایم‌ها باهم تناقض دارند و حداقل بر یک مجموعه از پیش فرض‌های فرانظری که بت پیش فرض‌های پارادایم‌های دیگر متفاوت است مبتنی می‌باشند. پارادایم‌ها از این جهت بدیل یکدیگر هستند که انسان می‌تواند در طول زمان در پارادایم‌های متفاوتی عمل نماید.

حبیبی، آرش؛ جلال‌نیا، راحله. (۱۴۰۰). روش پژوهش پیشرفته. تهران: نارون دانش.