فرااثباتگرایی (پسااثباتگرایی)
فرااثباتگرایی (Postpositivism) یک فلسفه تحقیق است که میکوشد با نقد رویکردهای اثباتگرایی به درک بهتری از واقعیت دست یابد. این پارادایم به معنای نفی اثباتگرایی نیست بلکه کوششی در رفع شکافها و ایرادهای رویکرد اثباتگرایانه است.
اثباتگرایی کلاسیک با مطالعات اگوست کنت در قرن نوزدهم شکل گرفت و اثباتگرایی منطقی در حلقه وین در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ متبلور شد. کارل پوپر یکی از نخستین منتقدان برجسته این شیوه اندیشه است. همچنین دیدگاه توماس کوهن در رساله «پارادایم تغییر» به شکلگیری جنبش پسااثباتگرایی نقشآفرین بود. البته نام پستپوزیتیویسم بوسیله فیلیپس مطرح شد.
در فلسفه فرااثباتگرایی همچنان ایده اصلی بر شناخت حقیقت است. پژوهش با استدلال قیاسی از نظریهها از شروع میشود و با فرضیهسازی و آزمون فرضیهها براساس چارچوب نظری ادامه پیدا میکند. البته پسااثباتگایی تنها به تحقیق کمی اکتفا نمیکند و تحقیق کیفی را نیز شامل میشود.
مبانی فلسفی فرااثباتگرایی
برای درک بهتر پستپوزیتیویسم لازم است تا براساس موضع شناختشناسی، هستیشناسی و روششناسی بررسی شود. در جدول زیر بهصورت خلاصه به این مساله پرداخته شده است:
معرفتشناسی
پسااثباتگراها بر این باورند که دانش بشری بر اساس ارزیابیهای پیشینی یک فرد عینی نیست، بلکه بر حدسهای انسانی استوار است. از آنجایی که دانش بشری بهطور اجتنابناپذیر حدسی است، ادعای این حدسها تضمین میشود. یا بهطور خاص، با مجموعهای از حکمها توجیه میشوند که میتوانند در پرتو تحقیقات بیشتر اصلاح یا لغو شوند. با این حال، پسااثباتگرایی شکلی از نسبیگرایی نیست و بهطور کلی ایده حقیقت عینی را حفظ میکند.
هستیشناسی
پسااثباتگراها معتقدند که یک واقعیت وجود دارد، اما بر خلاف اثباتگراها، آنها معتقدند که واقعیت را میتوان فقط بهطور ناقص شناخت. پسااثباتگراها نیز در شکلگیری درک و تعریف خود از واقعیت از ساختگرایی اجتماعی استفاده میکنند.
ارزششناسی
در حالی که اثباتگراها بر این باورند که پژوهش بدون ارزش یا بیارزش است یا میتواند باشد، پسااثباتگرایان این موضع را اتخاذ میکنند که سوگیری نامطلوب اما اجتنابناپذیر است و بنابراین محقق باید برای کشف و تلاش برای اصلاح آن تلاش کند. اثباتگراها تلاش میکنند تا بفهمند ارزشها و باورها چگونه بر پژوهش تأثیر دارد. این تلاش، از جمله از طریق انتخاب معیارها، جمعیتها، سؤالات، و تعاریف، و همچنین از طریق تفسیر و تحلیل کارشان انجام میشود.
فرااثباتگرایی در روش پژوهش
کرسول در کتاب طرح پژوهش معتقد است اثباتگرایی و فرااثباتگرایی در کنار تفسیرگرایی و عملگرایی سهگانه اصلی فلسفه تحقیق و طرح پژوهش را شکل میدهند.
بهطور سنتی پیشفرضهای مکتب فرا اثباتگرایی بر اداعاهای قطعیت دانش تاکید دارد. این موضوع همان محور «شیوه علمی» یا انجام پژوهش «علم» به معنای Science است. این پارادایم فکری برای پژوهش کمی با رویکرد قیاسی مناسب است.
فرا اثباتگرایی ریشه در مطالعات کانت، دورکیم و جان لاک دارد و در دهههای اخیر افرادی مانند فیلیپس و بوربولیس تامل بیشتری بر آن کردهاند.
واژه فرااثباتگرایی به اندیشه پس از اثباتگرایی اشاره دارد که حقیقت و دانش مطلق را به چالش میکشد. زمانیکه ما رفتار و کنش انسانها را مورد مطالعه قرار میدهیم، ادعاهای دانش خود را مسبت به آنها به صورت قطعی بیان میکنیم.
فرااثباتگرایی تجلی نوعی فلسفه جبرگرایانه است که در آن عللی ویژه احتمالا منجر به معلولها یا پیامدی خاص میشود. به دیگر سخن متغیرهای مستقل بر متغیرهای وابسته تاثیر میگذارند.
دیگر آنکه فرا اثباتگرایی به جزئینگری تاکید دارد. به این معنا که هدف پژوهش میتواند به هدفهای کوچک و عینی تبدیل شود که فرضیهها یا سوالهای پژوهشی را شکل میدهند. این فرضیهها یا سوالها در ادامه مورد آزمون قرار میگیرند.
دانشی که براساس نگاه پسا اثباتگرایی شکل میگیرد مبتنی بر مشاهده و اندازهگیری است. واقعیت عینی است که خارج از ذهن انسان و در جهان واقعی وجود دارد. بنابراین تدوین سنجههای عددی، مشاهدات و مطالعه رفتارر فردی محور اصلی پژوهش با این رویکرد است.
نتیجهگیری
فرااثباتگرایی یک شیوه اندیشه فلسفی و یک پارادایم پژوهش علمی است که برای مطالعات آزمایشی کاربرد بسیاری دارد. استفاده از این رویکرد در علوم انسانی بیشتر در روشهای کمی متبلور میشود و اکنون با چالشهای زیادی همراه است.
فرااثباتگرایان معتقد هستند که قوانین و نظریهها بر جهان حاکم هستند و باید آنها را مورد آزمون قرار دارد. از طریق آزمون است که میتوان به اثبات پژوهشی دست زد و جهان را ادارک و قوانین را کشف نمود. بنابراین در این شیوه پژوهشی، پژوهشگر کار خود را با مطالعه نظریهها آغاز میکند و سپس با گردآوری دادهها به آزمون فرضیههای منبعث از نظریهها میپردازد.
منبع: حبیبی، آرش. (۱۴۰۰). روش پژوهش پیشرفته. تهران: نارون دانش.
روش تحقیق | ۱۴ شهریور ۰۲