اثبات‌گرایی (پوزیتویسیم)

اثبات‌گرایی یا پوزیتیویسم (Positivism) یک فلسفه تحقیق تجربه‌گرایانه است که دانش راستین را تنها دانشی برخاسته از «تجربه حسی» انسان می‌داند. اثبات‌گرایی بر پایه اصول علوم تجربی و رویکرد عینی‌گرا استوار است. یعنی فرض می‌شود واقعیت چیزی است که فرد می‌تواند به وسیله حواس خود آن را تجربه کند.

اثبات‌گرایی به صورت صریح بیان می‌کند دانش تنها از راه تجربه حسی بدست می‌آید. مفهوم علم به معنای ساینس (Science) از فلسفه اثبات‌گرایانه ناشی می‌شود. ویژگی اصلی این فلسفه روش‌مند بودن آن است. پیشوند علم در ابتدای علوم تجربی، علوم انسانی یا علوم اجتماعی بر همین روش‌مند بودن آنها دلالت دارد. بنابراین با گسترش رویکرد پوزیتویستی به حوزه رفتار انسانی، روش پژوهش در علوم اجتماعی شکل گرفت و مطالعات حوزه رفتار انسانی نیز پیوشند علم را به یدک کشید.

اثبات‌گرایی و فرااثبات‌گرایی در کنار تفسیرگرایی و عمل‌گرایی سه پارادایم اصلی در روش پژوهش هستند. در این پارادایم بر فرضیه‌سازی با تفکر استدلالی از چارچوب نظری پژوهش تاکید می‌شود و بیشتر با رویکردی کمی صورت می‌گیرد. پژوهشگران اثبات‌گرا بیشتر زمان‌ها فرضیه‌هایی را برای توصیف موضوع پژوهش تنظیم می‌کنند و آن‌ها را در قالب متغیرهای مستقل و وابسته ارائه می‌دهند. پژوهش‌هایی که هدف آن‌ها آزمون و تائید یا رد روابط میان متغیرهای مستقل و وابسته با روش‌های آماری است در دسته روش‌های اثبات‌گرایانه قرار می‌گیرند.

پیدایش اثبات‌گرایی (پوزیتویسیم)

واژه Positivism در قرن نوزدهم توسط فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی اگوست کنت (Auguste Comte) معرفی شد. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرش دینی و فلسفی از بین خواهد رفت. در این شرایط تنها شکلی از اندیشه که باقی می‌ماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (Positive) و تجربی علم است. در این عصر جدید تاریخ، نهادهای اجتماعی مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.

اگوست کنت (۱۷۹۸ تا ۱۸۵۷) جامعه‌شناس و فیلسوف فرانسوی است که بنیان‌گذار جامعه‌شناسی (Sociology) و دکترین پوزیتیویسم است. تابلوی علوم، سیر تکامل ذهنیبشر و توجه به جنبه‌های پویا و ایستای جامعه از اندیشه‌های برجسته اوست. آگوست کنت پدر جامعه‌شناسی است.

اگوست کنت

اگوست کنت

کنت با اعتقاد راسخ به فلسفهٔ اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) معتقد بود باید برای علوم انسانی نیز حیثیتی مشابه علوم تجربی قایل شد. به این معنی که علوم انسانی نیز باید از ابزار پژوهش تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامع انسانی از سه گام الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند (بعضاً مرحلهٔ اساطیری را نیز می‌افزایند). در جوامع اساطیری، کاهنان رهبران جامعه به‌شمار می‌روند، در جوامع الهی که تبلور تاریخی آن قرون وسطی است، پیامبران، و در عصر رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی (عصر علمی) دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبران جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعه‌ای بازمانده‌های فکری اعصار گذشته رسوب کرده باشد.

تجربه‌گرایی (آروین‌گرایی)

تجربه‌گرایی یا آروین‌گرایی (Empiricism) یکی از گرایش‌های اصلی در شناخت‌شناسی و نقطهٔ مقابل خرد‌گرایی است. بر اساس این دیدگاه همه معرفت‌های بشری مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه است. تجربه از منظر این دیدگاه نه فقط ادراک حسی بلکه دریافتهایی مانند حافظه یا گواهی دیگران را هم در بر می‌گیرد.

نمی‌توان خط‌کشی دقیقی بین «اثبات‌گرایی» و تجربه‌گرایی» داشت چرا که فلسفه اثبات‌گرایانه مبتنی بر اندیشه‌های تجربه‌گرایی است. با این وجود در مقام مقایسه اثبات‌گرایی در جستجوی ماهیت دانش و تجربه‌گرایی در جستجوی منشاء دانش است. البته تجربه‌گرایی بیشتر با رویکرد اثبات‌گرایی صورت می‌گیرد.

در مقام مقایسه، اثبات‌گرایی در جستجوی ماهیت دانش و تجربه‌گرایی در جستجوی منشاء دانش است.

آرش حبیبی

برمبنای نظریهٔ مبناگرایی همهٔ باورهای ما با واسطهٔ استدلال نهایتاً از منبعی به دست آمده‌اند که آن منبع نیاز به توجیه یا استدلال ندارد. تجربه‌گرایی (که یکی از زیرمجموعه‌های مبناگرایی است) تنها تجربه را به عنوان چنین منبعی بی‌نیاز از توجیه می‌دانند. فروکاست یکی از ویژگی‌های عمده برنامه تجربه‌گرایی است که توسط جان لاک مطرح شد و بارکلی و هیوم آن را تدقیق کردند. اثبات گرایان آن را آخرین میخی می‌دانستند که بر تابوت بحث‌های دینی و اخلاقی و متافیزیکی کوفته شد.

مقایسه اثبات‌گرایی و خردگرایی

خردگرایی یا مکتب اصالت عقل (Rationalism) بر اساس تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار استوار است. این مکتب توسط رنه دکارت مطرح شد و ریشه در اندیشه‌های فیلسوفان یونان همچون افلاطون دارد.

اندیشه‌های مکتب اصالت تجربی بر تجربه حسی تاکید دارد. برخلاف اندیشه‌های پیچیده عقل گرایان، مباحث و استدلال‌های تجربه گرایان بسیار ساده است و بر «عقل سلیم» و «تجربه حسی» تاکید می‌شود. هر دو اندیشه و مکتب فکری، قوانین و نیروهای فراطبیعی را رد می‌کنند.

عقل سلیم (Common Sense) یا شعور متعارف به آن‌گونه از فهم و درک و قضاوت اشاره دارد که معمولاً از انسان‌هایی با درک و فهم متعارف انتظار می‌رود و به‌طور عادی مناقشه‌ای بر سر آن نیست. البته باید در نظر داشت که عقل سلیم نباید باعث اریبی در نظریه‌های علمی شود.

عقل گرایی و طبیعت گرایی

نگرش عقل گرایی و نگرش طبیعت گرایی

تجربه‌گرایی معمولاً در اشاره به این باور فلسفی بکار می‌رود که تنها قوانین و نیروهای طبیعت (نه قوانین و نیروهای فرا طبیعی) در جهان فعالند و چیزی فراتر از جهان طبیعی نیست. این مکتب توسط هیوم، جان لاک و فرانسیس بیکن مطرح شد و ریشه در اندیشه‌های ارسطو دارد. البته طبیعت‌گرایی نخستین بار در آثار فلاسفه پیشا سقراطی از جمله تالس دیده شده است. تالس ۶۰۰ سال پیش از میلاد به دنیا آمد و از او به عنوان آغازگر فلسفه و پدر دانش یاد می‌شود. اثبات‌گرایی مکتبی است که احساس و عاطفه و تخیل را کنار می‌گذارد و بر واقعیت‌های طبیعت و اصول و قانون‌های علمی تکیه دارد.

مقایسه اثبات‌گرایی و تفسیرگرایی

پارادایم شیوه اندیشه غالب در هر برهه از زمان زندگی بشریت است. همانطور که توماس کوهن (Thomas Kuhn) مطرح کرد علم را تنها یک پارادایم راهبری می‌کند و در هر عصری یک پارادایم غالب وجود دارد. اگر چه زمانی پارادایم اثبات‌گرایی، پارادایم غالب در علوم گوناگون بود در سال‌های اخیر پارادایم تفسیرگرایی در علوم انسانی و اجتماعی پارادایم اثبات‌گرایی را به چالش کشیده است. پارادایم تفسیری به کوشش رونالد دورکین مطرح شد و به یک پارادایم اصلی علوم اجتماعی مبدل شد.

رونالد دورکین

رونالد دورکین

در مطالعات مدیریت و علوم اجتماعی براساس اندیشه‌های اثبات‌گرایانه کوشش بر آزمون فرضیه‌های پژوهش است. پژوهشگران با شیوه استدلال قیاسی و مبتنی بر نظریه‌های موجود اقدام به فرضیه‌سازی می‌کنند. سپس با گردآوری داده‌ها و استفاده از روش‌های آماری می‌کوشند فرضیه‌های خود را اثبات یا رد کنند. این اندیشه پوزیتویستی وقتی محور و کانون مطالعه انسان باشد همیشه نتایج درستی به دست نمی‌دهد. تاریخ مدیریت گواه خوبی بر این مدعاست و پیشنهاد می‌شود آنچه در کارخانه وسترن الکتریک در جنبش روابط انسانی گذشت را مطالعه کنید.

به نظر می‌رسد وقتی محور انسان و رفتارهای انسانی باشد بهتر است از نگاه تفسیرگرایانه به موضوع پرداخته شود. این فلسفه بر پارادایم تفسیری و رویکردی ذهنی‌گرا استوار است. یعنی فرض می‌شود واقعیت عینی نیست و ذهنی بوده و به صورت اجتماعی ساخته می‌شود. این شیوه از اندیشه برای مطالعات علوم انسانی و مدیریت کاربرد بسیار زیادی دارد. یک نمونه کاربردی از این شیوه اندیشه روش مدلسازی ساختاری-تفسیری است.

اثبات‌گرایی و فرااثبات‌گرایی

«پوزیتیویسم کلاسیک» با مطالعات اگوست کنت در قرن نوزدهم شکل گرفت و «پوزیتیویسم منطقی» در حلقه وین در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ متبلور شد. کارل پوپر یکی از نخستین منتقدان برجسته این شیوه اندیشه است. پوپر از طریق پیشبرد روش ابطال‌پذیری تجربی، مخالفت‌اش با دانش برآمده از قیاس و استدلال کلاسیک را به چالش کشید. آلبرت انیشتین در نامه‌ای که به سال ۱۹۳۵ برای پوپر نوشت تأکید کرده بود که ابطال‌پذیری صفت اصلی و قطعی تئوری‌هایی است که از واقعیت خبر می‌دهند.

کارل پوپر

کارل پوپر

همچنین دیدگاه توماس کوهن با عنوان «پارادایم تغییر» به شکل‌گیری جنبش پسااثبات‌گرایی نقش‌آفرین بود. البته نام پست‌پوزیتیویسم بوسیله فیلیپس مطرح شد. پسااثبات‌گرایی رد روش علمی نیست، بلکه اصلاح اثبات‌گرایی برای پاسخگویی به این انتقادات است. این مفروضات اساسی پوزیتیویسم را مجدداً معرفی می‌کند: امکان و مطلوبیت حقیقت عینی، و استفاده از روش‌شناسی تجربی.

فرااثبات‌گرایی (Postpositivism) یک فلسفه تحقیق است که می‌کوشد با نقد رویکردهای اثبات‌گرایی به درک بهتری از واقعیت دست یابد. این پارادایم به معنای نفی اثبات‌گرایی نیست بلکه کوششی در رفع شکاف‌ها و ایرادهای رویکرد اثبات‌گرایانه است.

خلاصه و جمع‌بندی

اثبات‌گرایی پارادایم اصلی در بیشتر پژوهش‌های کمی است و پژوهشگران مدیریت و علوم اجتماعی بیشتر از این فلسفه پیروی می‌کنند. فرض بنیادی آن است که واقعیت عینی است و می‌تواند بوسیله ویژگی‌های قابل اندازه‌گیری توصیف شود و از پژوهشگر و ابزار او مستقل است. مطالعات اثبات‌گرایانه نظریه‌ها را آزمون می‌کنند و به پیش‌بینی پدیده مورد بررسی می‌پردازند. در عمل اینگونه فرض می‌شود که واحد تحلیل که واقعیت را نشان می‌دهد، می‌تواند به‌صورت عینی و براساس موضوعات و مستندات دسته‌بندی شود.

منبع: حبیبی، آرش؛ جلال‌نیا راحله. (۱۴۰۱). کتاب پدیدارشناسی. تهران: انتشارات نارون.