هوش استراتژیک

هوش استراتژیک ترکیب انواع دیگری از هوش برای ایجاد ارزش افزوده اطلاعات و دانش در راستای تصمیم‌گیری استراتژیک سازمانی است. اکنون این حنبه از هوش بر مدیریت استراتژیک مبتنی بر هوش مصنوعی استوار است و اکنون کاربرد بسیاری دارد.

به‌طور سنتی از هوش استراتژیک در ارتش و سازمان‌های دفاعی جهت مدیریت استراتژیک استفاده می‌شد. اکنون با رشد فناوری‌های هوشمند، هوش مصنوعی و یادگیری ماشین به کمک تصمیم‌گیری آمده‌اند. بنابراین رویکردی تازه از هوش استراتژیک در کسب‌وکارها پدیدار شده‌است.

نقش اصلی این هوشمندی شناخت و پیش‌بینی آینده و تبع آن سناریوسازی برای آینده‌های محتمل است. در کانون تصمیم‌گیری مدیریت استراتژیک سازمان‌ها مدیران ارشد سازمان قرار دارند. این مدیران باید از توانایی تفکر استراتژیک برخوردار باشند. هوش استراتژیک یکی از موارد بهینه سازی تصمیم‌گیری مدیریت ارشد است. در خلال هم افزایی مدیریت دانش، هوش رقابتی و هوش تجاری از هوشمندی راهبری به عنوان یکی از تعیین کنندگان کلیدی تصمیم‌گیری موفق یاد می‌شود. نظر به اهمیت موضوع در این مقاله به مفهوم‌سازی هوشمندی راهبری و هوش استراتژیک پرداخته شده است.

تعریف هوش استراتژیک

عبارت هوش استراتژیک اغلب با عبارات دیگری مانند داده، اطلاعات، هوش و دانش در تعامل است.اینجا به نظر می‌رسد که توافق کلی‌ای در مورد این عبارات قید وجود ندارد و در طول این مقاله دارای تعاریف متفاوتی هستند.

داده عبارتست از یک سری مواد خام مربوط به زندگی سازمان یافته که شامل یک سری نشانه ها، کلمات و اعداد از هم جدا شده هستند.داده به خودی خود هدف مفید ناچیزی را می‌تواند پوشش دهد.اطلاعات برگرفته از همان داده است که جهت ارتقای آن در فرآیند تصمیم‌گیری مدیریتی یکسری پردازس روی آن انجام گرفته شده است.

عبارت هوش اغلب موارد اشاره دارد به اطلاعات مزبوط به رقیبان، هوش رقابتی و یا به مجموع اطلاعات بیرونی.

هوش مربوط به رقیبان، فرایند گردآوری و پردازش اطلاعات مربوط به رقیبان است که از یک چرخه اطلاعات مربوط به رقیبان پیروی می‌کند. هوشمندی مرتبط با رقبا شامل شناسایی نیازهای استراتژیک یک تجارت، جمع آوری سیستماتیک اطلاعات مرتبط با رقبا می‌باشد. این هوشمندی داده‌های خام را تبدیل به دانش به عملیاتی در مورد قابلیت‌های استراتژیک رقبا،جایگاه، اجرا و اهداف مرتبط با آنها می‌کند.با این وجود حد و مرز هوش مرتبط با رقبا همیشه وسعت پیدا کرده است و نه تنها شامل اطلاعات مربوط به رقباست بلکه شامل اطلاعات مربوط به محیط تجارت و بازار جهت تصمیم‌گیری‌های استراتژیک می‌باشد.

هوش رقبا

تایسون در سال ۱۹۹۰ هوش مربوط به رقبا را به عنوان یک فرآیند تحلیلی که داده‌های خام را به دانش مرتبط، دقیق، قابل استفاده و استراتژیک تبدیل می‌کند،تعریف می‌کند.به طور مشخص این هوش مربوط به رقبا شامل:

  1. ۱- اطلاعات در مورد جایگاه کنونی یک رقیب و یا اهداف و قابلیت‌ها می‌باشد .
  2. ۲- اطلاعات مربوط به هدایت کردن نیروها در یک بازار
  3. ۳- اطلاعات مربوط به فناوری و محصولات ویژه
  4. ۴- اطلاعات مربوط به عوامل بیرونی از قبیل اقتصادی، مقرراتی، سیاسی و تغییرات بومی که بر روی باز در اثر می‌گذارد.

باتز عبارت هوش گسترده (اصلی، اساسی) را با مفاهیمی از قبیل گردآوری و تحلیل اطلاعات در مورد بازار، فناوریها، مشتریها، رقبا و همچنین گرایش‌های اقتصادی-اجتماعی و گرایش‌های سیاسی خارجی مرتبط می‌کند.

هوش تجاری

عبارت هوش تجارت در صنعت IT رایج شده است.هوش تجارت فرآیندی است که در آن ورودی داده‌های خام است.سپس این داده‌های خام جهت تبدیل شدن به یکسری از اطلاعات قابل اعتماد و مرتبط ارزش یابی می‌شوندو در نهایت این اطلاعات تحلیل شده، هضم شده و تفسیر شده و تبدیل به هوش می‌شوند.

عبارت هوش استراتژیک که در این مقاله به کار رفته است به معنای یک سری اطلاعاتی است که از لحاظ استراتژیکی برای مدیران ارشد حائز اهمیت است و این اطلاعت که بررسی تحلیل و هضم و معنادار شده اند بر روی باورها، تعهدها و اقدامات مدیران ارشد تاثیر گذارد.تمام فرآیند تبدیل داده‌های اصلی برگرفته از هر دو محیط بیرونی و درونی به هوش به فعالیت‌های مربوط به هوش باز می‌گردد.داده، اطلاعات و هوش به طور خیلی نزدیکی به دانش مرتبط هستند .عبارت دانش اشاره دارد به کلیت اطلاعاتی که مربوط به سیاست، مسئه یا موضوع خواه کمی باشد یا کیفی و یا داده، نظریات، قضاوتها، اخبار و یا مفاهیم باشد.

بر طبق نظریات نونا کاوتاکشی، دانش یک باور درست تایید شده است و یک فرآیند پویای بشری برای تایید عقاید شخصی در راستای صحت آنهاست.اطلاعات یک دیدگاه جدیدی برای تفسیر رویدادها و اشیا را به وجود می‌آورد که معانی که در گذشته ناپیدا بوده اند آشکار می‌کند و نوری بر روی پیوند‌های غیر منتظره می‌تاباند. بنابراین اطلاعات یک نوع وسیله ارتباطی ضروری جهت به وجود آمدن علم و دانش است.اطلاعات از طریق اضافه کردن چیزهایی به آن و یا بازسازی آن بر روی دانش اثر می‌گذارد.نوناکاو تاکشی نتیجه می‌گیرند که اطلاعات یک جریان پیغام هایی است در زمانی که دانش از طریق این جریان اطلاعات به وجود می‌آید و بر روی عقاید و تعهدات دارندگان این علم و دانش اثر می‌گذارد.

ماهیت هوش استراتژیک و چالش‌های مرتبط با آن

از لحاظ استراتژیکی اطلاعات مهم بخشی از اطلاعات ساکن که به صورت سریع قابل دسترسی از منابع معین باشند به حساب نمی آیند و اغلب برگرفته شده از حسی است که به وجود آورنده فرآیندی است که به دانش و قضاوت مدیریتی احتیاج دارد و از لحاظ استراتژیکی اطلاعات مهم را می‌توان از دو دیدگاه متفاوت نگاه کرد.

به زعم آگیلار اطلاعات استراتژیکی که شامل دو گرایش داخلی و خارجی است:

اطلاعات استراتژیکی خارجی نوعی اطلاعاتی است که در مورد رویدادها و روابط موجود در محیط بیرونی یک شرکت است که ممکن است سیاست‌ها و استراتژی آن شرکت را تغیییر دهد. این نوعی اطلاعات است که در مورد عملکردها و قابلیت‌های یک شرکت که به صورت مشخص بر روی پیاده سازی استراتژیک شرکت تاثیر می‌گذارد. به دلیل آنکه تصمیم‌گیری‌های استراتژیک به صورت ابتدایی با مسائل خارجی یک شرکت در ارتباط است .

گرایش خارجی اطلاعات استراتژیک توسط بسیاری از پژوهشگران تاکید شده است. از جمله می‌توان به مینتز برگ اشاره کرد. او معتقد است که مدیران تشنه اطلاعات بیرونی هستند. این نظریه توسط مک دونالد در سال ۱۹۹۵ تایید شد. او معتقد است که تغییرات در یک سازمان به عنوان یک فرآیندی که در آن کسب اطلاعات خارجی مهم می‌باشد و دیده می‌شود. تحقیقات عملی هنوز این نظریه را به صورت عمومی تاکید نکرده است.

هوش استراتژیک از دیدگاه دفت

ریچارد دفت معتقد است که مدیران ارشد همانطور که به گزارشات و بحث‌های داخلی متکی هستند به رسانه‌های خارجی و یا ارتباطات شخصی متکی هستند. این مدیران ارشد منابع داخلی و خارجی را به طور مساوی استفاده می‌کند. این دیدگاه توسط دی اونی و مک میلن تقویت می‌شود. آنها کشف کردند که مدیران شرکت‌های موفق به محیط بیرونی و درونی شرکت خود توجه دارند. اما در زمان‌های بحران این مدیران به صورت گسترده‌ای به روی محیط بیرونی تمرکز دارند.  شاید بین احتیاجات نیازهای اطلاعات بیرونی و گسترش ثبات محیطی شکاف و خدشه‌ای وجود دارد.

اما ما در مورد دیدگاه گرایشات داخلی-خارجی اطلاعات استراتژیک از طریق رسم یک ارتباط بین مدیران که شرکت خود را هدایت می‌کنند و مدیران که با تغییرات محیط خارجی از طریق تطابق با کنترل‌های داخلی هماهنگی دارند، تمرکز می‌کنیم.

اطلاعات داخلی برای کنترل کردن عملیات شرکت مهم می‌باشد اما نمی تواند در مورد سمت و سوی هدایت شرکت تعیین کننده باشد. اطلاعات بیرونیب خشی از اهمیت استراتژیک به حساب می‌آیند. در زمانی که تصمیم‌گیری‌های استراتژیک به صورت مقدماتی بلندمدت هستند همراه با یک تعادل به سوی تمرکز خارجی در حالی که تصمیم گیریهای عملیاتی به صورت ابتدایی، کوتاه‌مدت هستند. دارای تمرکز داخلی هستند و همچنین در مقایسه با اطلاعات داخلی پیچیده تر و هزینه بر تر هستند. این یک نوع چالش برای بدست آوردن هوش استراتژیک از محیط بیرونی به وجود می‌آورند.

داده‌های خام و اطلاعات فیلتر شده و پالایش یافته

دیدگاه‌های متفاوتی در مورد ترجیح مدیران اجرایی در رابطه با اطلاعات تحلیل شده به نسبت داده‌های خام واقعی وجود دارد. این اعتقاد وجود دارد که مدیران اطلاعات تحلیل شده را به داده‌های خام جزئی ترجیح می‌دهند. همانطور که اطلاعات تحلیل یافته به داده‌های خام به نوعی معنا می‌دهند.

مدیران به حجم زیادی از داده‌ها و اطلاعات نیاز دارند. این مدیران به نوعی به محصول هوش تحلیل نیاز دارند که به موقع در اختار آنها قرار بگیرد و به شکل و فرمتی که به راحتی قابل جذب باشد. محصول هوش تحلیل باید واقعی، معنادار و حاوی اطلاعات عملیاتی باشد. سیستم‌های اطلاعاتی حال حاضر حجم زیادی از داده‌ها را تولید می‌کنند. اما از لحاظ مهنایی این نوع از اطلاعات در سطح پایینی هستند.

بررسی کردن محیط بیرونی در دنیای رقیبان و تولید کنندگان و شناسایی این تغییارت یک وظیفه پیچیده است. بنابراین داده‌ها نیاز دارند تا پالایش شوند و تبدیل به اطلاعات مفید شوند. آشکار کردن مسائل رایج در گسترش دادن هوش و ایجاد یک نوع ارتباط میان سلختار و اطلاعات و مخاطب مهم می‌باشد. هدف از این فرآیند این است که کسانی که در بخش‌های پایینی مدیریت قرار دارند آگاه تر و با دانش‌تر شوند. در مقابل میزان زمانی را که صرف مرور تیترها در رسانه‌ها کنند را کاهش دهند نتیجه پالایش این فرآیند باید منجر به تصمیمات دقیقتر و بهتر شود. موضوع مورد بحث این است که هوش استراتژیک بیشتر برگرفته شده از داده‌های پالایش شده است نسبت به داده هایی که از مدل‌های خام است.

هوش منسجم و غیر منسجم

عبارات تحقیق منسجم و تحقیق نامسجم محور اساسی در تئوری شعور و درایت اجتماعی محسوب می‌شود این تئوری در مورد این است که آیا بررسی اطلاعات از طریق اهداف مدیران پیش می‌رود یا خیر. در روش تحقیق مستقیم، مدیران برای بررسی اطلاعات، اهداف و نیات مشخصی دارند.در رابطه با تحقیق غیر مستقیم مدیران فرایند قابل درکی را دانبال می‌کنند که به صورت نسبی در مورد اهداف و تلاش‌های مدیران بی تاثیر است.

آگیلار این عبارت را برای بررسی موثر بودن پردازش بررسی اطلاعات توسط مدیران به کار می‌برد. همچنین این عبارت در مورد عملکرد مدیران در کسب اطلاعات و نیز مشخص کردن اینکه آیا این بررسی فعال است یا غیر فعال .اگر مدیران بیشتر اطلاعات خود را بر پایه این اصول منسجم بدست آورند عملکرد آنها می‌تواند مورد پرسش قرار گیرد به عبارت دیگر اطلاعات منسجم ممکن است دید مدیران را محدود کند. به این صورت که مدیر تنها می‌داند که چه می‌خواهد اما نمی داند چه چیزی را احتیاج دارد که بداند. مدیران بیشتر گرایش دارند تا اطلاعات غیر منسجم را کسب کنند تا منسجم. اطلاعات بدست آمده از منابع بیرونی بیشتر گرایش به غیر منسجم بودن دارند و این بدان معنی است که اطلاهعات غیر منتظره و بیشتر تمایل دارند به شکل هوش استراتژیک یک رفتار شوند تا اطلاعات منسجم.

نتیجه‌گیری بحث هوش استراتژیک

بررسی شخصی مدیران و پشتیبانی ویژه اطلاعات مدیران ارشد نیاز به افراد متخصص برای کسب اطلاعات و پردازش آنها دارند این به دلیل آن است که الگوهای کسب اطلاعات برای مدیران به سمت پایگاه‌های غیر رسمی گرایش پیدا کرده است.اشمیت و آرمسترانگ و لیتل معتقدند که مدیران اغلب با کمبود وقت برای برطرف کردن نیاز‌های اطلاعاتی خود مواجهند. همچنان وظیفه در دسترس قرار دادن و اشف کردن اطلاعات ضروری برای مدیران ارشد را به عهده ی کارمندان و پرسنل آن شرکت می‌باشد.

فناوری به نوبه خود نمی تواند ارزشی اضافه کند بدون در نظر گرفتن نقش انسانها در درک مسائل تجارتی و مفاهیم مربوط به داده‌ها و اطلاعات. برای سنجش این مقوله می‌توان از پرسشنامه هوش استراتژیک استفاده کرد. با استفاده از این ابزار توانایی مدیران عالی سازمان در زمینه دانش استراتژیک قابل ارزیابی است. همزمان با گردآوری اطلاعات از طریق محیط بیرونی، پردازش اطلاعات پیچیده تر شده است. این نیاز به افرادی با مهارت‌های تحلیلی جهت کشف اطلاعات پیچیده را آشکار می‌سازد.

پژوهشگران ایده هوش استراتژیک را توسعه داده‌اند. آنها معتقدند مدیران اجرایی نیاز به اطلاعات متخصصین جهت پشتیبانی از آنها را دارند. این نوع اطلاعات برای مدیران میانی که زمان زیادی از وقت خود را جهت آماده سازی گزارشات کاری برای مدیران اجرایی سپری می‌کنند ضروری می‌باشد. سیستم‌های اطلاعاتی نیازی به دخالت مستقیم مدیران اجرایی ندارند و این یک سوال بسیار مهمی را در مورد هوش استراتژیک مطرح می‌کند. آیا هوش مصنوعی باید توسط متخصصین در این زمینه پردازش شوند؟ یا باید تنها توسط مدیران اجرایی پردازش شود؟