مدیریت دانایی
مدیریت دانایی (Wisdom management) هنر و مهارت تبدیل دانش به خردورزی و دانایی سازمانی است بطوریکه اثربخشی تصمیمگیری سازمانی بهبود یابد. دانش ترکیبی از حقایق، اطلاعات و مهارتها است که براساس تجربه در سازمان آموخته میشود. منبع این دانش میتواند مشتریان، رقبا یا کارکنان سازمان باشد.
در هر سازمان باید سازوکارهای روشنی برای خلق دانش و ذخیره آن وجود داشته باشد. سپس از طریق بازیابی و تسهیم و بکارگیری دانش به اهداف سازمان در جهت موفقیت و بقا در اکوسیستم کسبوکار دست یافت. اگر دادههای معنادار اطلاعات را میسازند، اطلاعات زیربنای دانش را فراهم میسازد. در نهایت این دانش باید به خِرَد و ادراک منتهی شود که از آن به دانایی تعبیر میشود. این رویه پارادایم فکری جدیدی است که ریشه در اصول مدیریت دانش دارد.
اساساً نوع نگاه ما به مدیریت دانایی با هرنوع نظریه یا رویکردی، باید به گونهای باشد که در درجه اول بخواهیم نظام اداری، سازماندهی شرکتها و در سطح کلان ساختار حکومتی را برای خدمت رسانی بهتر به شهروندان اصلاح کنیم. در دو دهه گذشته رویکردهای متفاوتی برای دستیابی به این اهداف مطرح شده است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که به خاطر جهانی شدن، دچار تغییرات سریع و اجتنابناپذیری است. در این دنیا، اقتصاد به سمت اقتصاد دانشمحور حرکت کرده و بسیاری از معادلات کنونی کشورها را با چالش مواجه ساخته است. این امر، خود حاصل فناوری اطلاعات و ارتباطات است. سازمانهای نوین، اهمیت بیشتری جهت درک، انطباقپذیری و مدیریت تغییرات محیط پیرامون قائل شده و در کسب و به کارگیری دانش قائل هستند. در این مقاله به تشریح و مفهومسازی مدیریت دانایی در سازمان پرداخته شده است.
اهمیت مدیریت داناییمحور
در حالی که امروزه ضرورت توجه مدیریت دانایی به عنوان ابزاری استراتژیک جهت پیشبرد منابع سازمان و موقعیت در عرصه رقابت مطرح است. این امر بیانگر این است که بدون توجه به اصل داناییمحوری سازمانی و شناخت سازمان نسبت به آن نمی توان از آن در سازمان بهره گرفت. لذا باید توجه داشت که اداره سازمان مبتنی بر دانش یک امر پایان ناپذیر است که همواره سازمان را در تغییرات یاری میکند و نیازمند پشتیبانی و توجه دائمی است. آنچه که موفقیت آن را به عنوان یک ابزار استراتـژیک میتواند قطعیت بخشد، اینست که افـراد بــــه عنوان صاحبان دانایی مورد توجه قرار گیرند و فرایندهای سازمانی به گونهای باشد که دانایی به کل سازمان اشاعه یابد.
در عین حال، برنامه دانایی بر سلسلهمراتب سازمانی ارجح تر است. همواره باید شناخت صمیمی از بازار و هدف آن وجود داشته باشد. این نیازمند پویایی سازمان است و همواره به صورت عملیاتی راههایی برای همکاری و مشارکت اجزای سازمان در مورد مدیریت دانایی وجود داشته باشد. بابررسی و تحلیل دانایی واهمیت ویژگیهای آن در حیطه عملکرد سازمانها میتوان دریافت که برخورداری از دانایی و اطلاعات روزآمد برای ادامه حیات سازمانها به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل شده است.
تعریف مدیریت دانایی
از مدیریت دانایی تعاریف مختلفی شده است. هدف از مدیریت دانایی، حمایت از کسب اهداف تجاری است و تخصیص دانایی و مشارکت در آن به خوبی نیاز به تشویق و تشخیص در سطح کارکنان و نیازسنجی اطلاعات در سطح افراد سازمانی و سطح کلان سازمان دارد و مهمترین اقدام برای آگاهی از کارکردهای دانایی محور در سازمان به حساب میآید.
مدیریت دانایی عبارتست از تلاش برای کشف دارایی نهفته در ذهن افراد و تبدیل این گنج پنهان به دارایی سازمانی به طوری که مجموعه وسیعی از افرادی که در تصمیم گیریهای شرکت دخیل هستند بتوانند از آن استفاده کنند.
پس مدیریت دانایی فرایندی است که به سازمانها یاری میکند اطلاعات مهم را بیابند، گزینش و سازماندهی و منتشر کنند و تخصصی است که برای فعالیتهایی چون درک مشکلات، آموختن پویا و تصمیمگیری ضروری است. مدیریت دانایی این امکان را به سازمان میدهد که دانایی جدید را به شکل ایجاد، اعتبار و بخش کاربرد به خدمت بگیرند و بدین ترتیب گسترهای از ویژگیهای سازمانی را با قادرساختن شرکت به عملکرد هوشمندانه تر بهبود بخشد.
مدیریت دانایی این امکان را به سازمان میدهد که دانایی جدید را به شکل ایجاد، اعتبار و بخش کاربرد به خدمت بگیرند و بدین ترتیب گسترهای از ویژگیهای سازمانی را با قادرساختن شرکت به عملکرد هوشمندانه تر بهبود بخشد.
پیشنیازهای مدیریت دانایی
گسترش راحـت دانــایی بـازتاب مــوقعیت اجتماعی مناسب است نه فناوری مناسب.مردم به انواع مختلف اطلاعات همانند ارزشها، برتریها و معیارها نیازمندند نه معمولاً به اطلاعات بیشتر. بیشتر کارهای نابسامان سازمانها مستلزم تفکیک همین موقعیتهای نامشخص است. نیازبه خلق فرهنگ سازمانی مناسب و زیرساختی که در آن دانایی بتواند خلق و منتشر بشود مهم است. فناوری با تهیه روش هایی برای پردازش، تحویل و تقسیم اطلاعات با ارزش که برای خلق دانایی در میان افراد ضروری است یقیناً میتواند در این مورد مؤثر باشد [کتاب تئوری و طراحی سازمان دفت].
اطلاعات افراد منجر به خلق دانایی جدید میشود و همین دانایی است که به «دانایی قبلی» لازم برای پردازش اطلاعات جدید تبدیل میشود. بنابراین، نکته مهم برای کسانی که دست اندر کار اجرای مدیریت دانایی هستند تمرکز بر تهیه اطلاعات مناسب برای خلق دانایی قبلی است. اگر این نظریه را قبول داشته باشیم آنگاه باید بپذیریم که مدیریت دانایی نسبت به فناوری اطلاعات از اولویت بیشتری برخوردار است.
دو راهبرد برای مدیریت دانایی وجود دارد. شرکتهایی که به منابع انسانی توجه خاص دارند میتوانند آنها را به کار ببرند. اول کاربرد بهتر دانایی موجود در داخل شرکت، مثلاً با استفاده مشترک از بهترین روالها. فناوری در داخل شرکت را میتوان برای تهیه فهرست راهنمایی از کسانی که در بعضی فعالیتها تجربه قبلی و بنابراین دانایی قبلی مناسب دارند به کار برد. در صورت لزوم برای پردازش اطلاعات از آن استفاده کرد. این راهبرد به شرکتها کمک میکند تا آنچه را که میدانند مدیریت و دانایی موجود در مغز تک تک افراد خود را، برحسب مورد، شناسایی کنند. راهبرد دوم، گاهی نوآوری دانایی نامیده میشود. وقتی کارکنان دانایی کافی و جاافتادهای از ارزشها، برتریها و معیارها شرکت دارند که بتوانند خلاقیت و نوآوری خود را به کار ببرند و ایدههای خود را به محصولات وخدمات ارزشمند تبدیل کنند.
جمعبندی بحث
مدیریت دانایی به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل شده است. به طوری که سازمانها برای رقابت و حفظ بقا بدون مدیریت دانایی تقریباً منفعل هستند. اما در به کارگیری فرایند مدیریت دانایی برای بهبود عملکردها لازمست که سازمانها اولاً نوع استفاده از این سبک مدیریتی و شیوه اداره سازمان را برای خود مشخص کنند. به عبارت دیگر، استراتژی به کارگیری مدیریت دانایی را مشخص سازند. دو دیگر آنکه آشنایی با اصول مــدیریت در تعیین دیدگاهها ضروری به نظر میرسد. در شیوه اداره داناییمحور باید یک اصل اساسی مورد توجه قرار بگیرد. یعنی مدیریت به صورت یک راهبرد موثر برای سازمانها عمل کند. نکته اینست که اهداف مدیریت داناییمحور در همخوانی با اهداف سازمانها روشن باشد.
مدیریت دانایی به صورت یک فرایند نگریسته شود که کل سازمان را در اختیار دارد. بااتمام یک پروژه، این فرایند پایان نمی پذیرد بلکه شروعی برای موقعیت بعدی میشود. توجه به افراد سازمان به عنوان کسانی که صاحبان دانایی هستند. مهم ترین سرمایه سازمانی محسوب میشوند حائز اهمیت است. این آن چیزی است که در طول تاریخ مدیریت دانایی بر آن تاکید شده است. آنچه در سازمان داناییمحور اهمیت دارد نحوه تقسیم دانش موجود و انتقال آن به محل مناسب و مورد نیاز و چگونگی انتقال دانش از سطح فردی به سطح گروهی و نهایتاً به سطح سازمانی است. اگر با سرمایه گذاری، افراد نخبهای را آموزش دهیم و بتوانیم آن دانشی را که این افراد دارند در افراد دیگر و در کل کشور توسعه دهیم آنگاه میتوان ادعا کرد که دانش را مدیریت کرده ایم.
تئوری سازمان و مدیریت | ۰۵ اسفند ۹۱