حساسیت نظری

حساسیت نظری (Theoretical sensitivity) به توانایی پژوهشگر در بررسی مفروضات اساسی خود پیرامون پدیده مورد مطالعه و جمع‌بندی آنها در قالب یک مدل اشاره دارد. این مفهوم در روش گراندد تئوری بسیار کلیدی است.

توانایی تولید مفاهیم از داده‌ها و مرتبط ساختن آن‌ها بر اساس مدل‌های عادی نظریه به طور کلی، و توسعه نظریه در جامعه‌شناسی به طور خاص، جوهره حساسیت نظری است. تولید یک نظریه از داده ها به این معنی است که بیشتر فرضیه ها و مفاهیم نه تنها از داده ها سرچشمه می گیرند، بلکه به طور سیستماتیک در رابطه با داده ها در طول تحقیق کار می کنند.

مفهوم حساسیت نظری یکی از مهم‌ترین دلایل تفاوت دیدگاه گلیزر با اشتراوس و کوربین بود و جریان گراندد تئوری را حداقل به دو شاخته تقسیم کرد. در این زمینه در بحث رهیافت ظاهرشونده گلیزر بیشتر صحبت شده است. در این نوشتار کوشش بر آن است تا پژوهشگران به درک درستی از حساسیت نظری دست پیدا کنند.

تعریف حساسیت نظری

حساسیت نظری به بینش و مهارت پژوهشگر درمعنی‌دار نمودن داده‌ها، توانایی درک و قدرت تجزیه‌وتحلیل عناصر مربوط از عناصر نامربوط اطلاق می‌شود. چنین حساسیتی بوسیله تجربه حرفه‌ای، مطالعه متون، تجربه شخصی وروند تحلیل داده‌ها درخلال تحقیق افزایش می‌یابد. اهمیت حساسیت نظری دراین نکته است که چون اساسا پژوهش کیفی و نظریه زمینه‌بنیاد درپی معنادادن به داده‌ها هستند، تجربه، دانش و سروکار داشتن بایک مقوله به طورمداوم، توانایی معنادادن به رخداها و واقعیت هارا افزایش می‌دهد.

حساسیت نظری عبارت از توانایی پژوهشگر در کار با داده‌ها به شکلی که بتواند آنچه که داده‌ها می‌گویند را کشف نموده و ارائه کند. این حساسیت که از طریق ابزارهای تحلیلی خاص ایجاد می شود باعث جلوگیری از سوگیری درتحلیل و غلبه بر موانع تجزیه وتحلیل می شوند. پژوهشگر باید بتواند به جریان ها، مفاهیم و رویدادهای اصلی مرتبط با موضوع تحت مطالعه حساس بوده و بر انگیخته شود.

جایگاه حساسیت نظری در گرانند تئوری

پژوهشگران در فرایند تحلیل زمینه‌بنیاد باید نسبت به چیزهایی که خواندند، جذب کردند و می‌دانند حساس باشند. گلیزر و هولتن (۲۰۰۴) معتقد هستند نخستین گام در این راستا، ورود به محیط پژوهش با کمترین ایده از پیش تعیین شده است. به ویژه فرضیه‌های پیشین که با رویکرد قیاسی در ذهن پژوهشگر شکل گرفته‌اند باید به حالت تعلق قرار گیرد. در این وضعیت، پژوهشگرمی‌تواند با ثبت رویدادها و تشخیص وقایع بدون فرضیه‌ها و سوگیری‌های پیشین، نسبت به داده‌ها حساس بماند. به نظر می‌رسد این اشاره گلیزر به مفهوم اپوخه در پدیدارشناسی هوسرل بسیار نزدیک است.

با افزایش حساسیت نظری خود، تصدیق می کنیم که به عنوان محقق، مجموع دانش و تجربیات خود هستیم و به دنبال پاسخگویی به این دانش و تجربیات در طول فرآیند تحقیق هستیم. همچنین از چیزهایی که نمی دانیم آگاه می‌شویم.

حساسیت نظری برای توسعه تئوری مهم است زیرا بینش را در مورد آنچه معنادار یا قابل توجه است تسهیل می‌کند. به ما کمک می‌کند تا عناصر داده‌ای را که با نظریه در حال ظهور مرتبط هستند، شناسایی و استخراج کنیم و ویژگی‌ها و ابعاد دسته‌ها و زیرمجموعه‌ها را به طور کامل توسعه دهیم.

حساسیت نظری ما را می‌توان با یادداشت، فرآیند ثبت افکار، احساسات، تصمیم‌گیری‌ها، ایده‌ها، فرآیندها و بینش‌های تحلیلی در حین جمع‌آوری داده‌ها، کدگذاری، فرآیند تجزیه و تحلیل و در حین خود یادداشت‌سازی افزایش داد. همانطور که حساسیت نظری خود را توسعه می‌دهیم، برای پاسخ دادن به سؤال “در داده‌ها چه اتفاقی می‌افتد؟” مجهزتر می‌شویم.

میزان حساس بودن تئوریک ما در طول یک پروژه افزایش می‌یابد و توانایی ما را برای درک و تعریف پدیده‌ها با عبارات انتزاعی و نشان دادن روابط انتزاعی بین پدیده‌ها افزایش می‌دهد. در نتیجه نظریه پایه‌ای یکپارچه‌تر و انتزاعی‌تر ایجاد می‌شود.

خلاصه و جمع‌بندی

حساسیت نظری باعث جلوگیری از سوگیری در تحلیل و غلبه بر موانع تجزیه‌وتحلیل می‌شود. این مفهوم کلیدی باید در تمام روند پژوهش به‌عنوان یک اصل کلی رعایت شود. هر پژوهشگر باید بتواند به جریان‌ها، مفاهیم و رویدادهای اصلی مرتبط با موضوع تحت مطالعه حساس باشد. بازاندیشی موجب ارتقای رشد شخص ی و خودشکوفایی پژوهشگر  می‌شود. توجه به آن، کیفیت فرآیندها و نتایج را بهبود می‌دهد و حساس بودن پژوهشگر پیرامون مشارکت‌کنندگان را افزایش می‌دهد.

دانلود مقاله حساسیت نظری نازیلا و آذر

فهرست منابع

Glaser, B. (1978). Theoretical Sensitivity: Advances in the Methodology of Grounded Theory. California: The Sociology Press.

Glaser, B., & Holton, J. (2004). Remodeling Grounded Theory, Forum: Qualitative Social Research, 5(2), 47-59.