فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی (Organizational Culture) عبارت است از مجموعهای از ارزشها، باورها، درک و استنباط و شیوههای تفکر که اعضای سازمانها در آنها وجوه مشترک دارند. فرهنگ همان چیزی که به عنوان یک پدیده درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود.
در بین مفاهیم مطرح درباره سازمان، شاید «فرهنگ سازمانی» پیچیدهترین آنها باشد. البته این پیچیدگی اختصاص به این مقوله در سطح سازمان ندارد، بلکه درباره فرهنگ در سطح اجماعی نیز صادق است. اصولاً «فرهنگ» مفهومی پیچیده و قابل تعبیر و تفسیرهای گوناگون است. همانگونه که جامعهشناس انگلیسی، ریموند ویلیامز، اشاره کرده است، «فرهنگ» در اصل و ریشه لغت، به معنای بررسی و مراقبت کشت و زرع و حیوانات است.
فرهنگ سازمانی یک پدیده واقعی و قدرتمند است و تغییر دادن آن بسیار دوقت گیر و دشوار است. اگر قرار است در یک سازمان تغییرات موثر و پایدار بوجود آید فرهنگ آن سازمان باید دستخوش تغییر گردد. بعدها با توسعه مفهومی به گونهای استعاری در زمینه مراقبت روح و انسان نیز به کار رفت. بر اساس استعاره فرهنگ، جامعه از راههای گوناگونی همچون خانواده، نهادهای آموزشی، مجتمعها، آموزهها و اقدامات مذهبی، از انسانها پرستاری و مراقبت میکند؛ درست همانگونه که کشاورزان، کشت و زرع و حیوانات خود را از طریق شخم زدن، هرس کردن، غذا دادن و چراندن پرورش میدهند.
تعریف فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی عبارت است از ارزشهای اصلی، مفروضات، تفسیرات در رویکردهایی که ویژگیهای یک سازمان را مشخص میکند که در ۴ گونه نمایان میشود. این چهار گونه شامل قومی، ویژه سالاری و بازار، سلسلهمراتب میباشند.
از لحاظ معنوی فرهنگ، واژهای فارسی است که از دو جز مرکب «فر» و «هنگ» تشکیل یافته است. «فر» به معنی جلو و «هنگ» از ریشه اوستایی «تنگنا» و به معنی کشیدن و بیرون کشیدن گرفته شده است. در زبانهای انگلیسی و فرانسوی واژه Culture بکار میرود و نیز معنای آن کشت و کار یا پرورش بوده است. ولی هیچگاه در ادبیات فارسی به طور مستقیم به مفهومی که برخاسته از ریشه کلمه باشد، نیامده است.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروهها مجزا میکند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فکری یک جامعه یا ملت تعریف میشود.
مفهوم فرهنگ سازمانی
به طور کلی فرهنگ سازمانی ادراکی است که افراد از سازمان خود دارند و چیزی است که نه در سازمان وجود دارد و نه در فرد و ویژگیهای خاصی که در یک سازمان وجود دارد نمایانگر خصوصیات معمول و ثابتی است که سازمانها را از یکدیگر متمایز میکند.
فرهنگ سازمانی بستری است به هم پیوسته که اجزا سازمان را بهم میچسباند. هافستد این مقوله را برنامهریزی جمعی ذهن بیان میکند که افراد یک سازمان را از سازمانهای دیگر متمایز کند. فرهنگهای سازمانی شالوده تاریخی دارند بدین معنی که نمیتوان رابطه بین این مقوله و تاریخ را از هم جدا کرد. همچنین فرهنگ سازمانی بطور ناگهانی و اتفاقی بوجود نمیآید. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که ”فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود. براساس کتاب تئوری و طراحی سازمان دفت نقشهای فرهنگ در سازمان را به صورت زیر مفهوم سازی شده است:
فرهنگ سازمانی —> انسجام درونی—> زبان مشترک، تعریف مرز گروه، پاداشها و تنبیهات، روابط قدرت
فرهنگ سازمانی —> سازگاری بیرونی—> اجماع در مورد رسالت سازمان، اهداف، ابزار و نظام کنترل
تاریخچه پیدایش
اصطلاحاتی نظیر «فرهنگ شرکت» و «فرهنگ یک کارخانه» در برخی کتابهایی که در اوایل دهه ۱۹۵۰ نوشته شده است، قابل ردیابی است. با این وجود تا اواخر دهه ۱۹۷۰ تعداد کمی از پژوهشگران مدیریت و سازمان، توجه درخوری به ماهیت و محتوای این مقوله کردند.
طی دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ کتابهای بسیاری در زمینه فرایندهای جامعهپذیری سازمانی و شغلی نوشته شدند و مورد توجه گستردهای نیز قرار گرفتند. این کتابها گرچه مفید و ثمربخش بودند، اما با این همه، نهایت تلاش آنها این بود که عهدهدار معرفی فرهنگ در سازمان و مشاغل شدند و به مطالعه و تحقیق درباره موضوعاتی در خصوص سازگاری بین افراد و فرهنگها پرداختند.
نظریه «فرهنگ سازمانی و مدیریت نمادین»، در طول دهه ۱۹۷۰ توجه محدودی را به خود جلب کرد و تا اویل دهه ۱۹۸۰ به نقطه عطف خود نرسید. پس از آن تقریبا به طور ناگهانی و یکباره فرهنگ سازمانی به موضوعی داغ در تئوریهای مدیریت تبدیل گردید. از جمله آنها میتوان به کتاب در جستجوی کمال نوشته پیترز و واترمن اشاره کرد که پرفروشترین کتابسال ۱۹۸۲ بود.
در نظریههای جدید سازمان و مدیریت، سازمانها مؤسساتی سودگرا و منفعتطلب فرض میشوند که هدف آنها دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده است؛ اهدافی که توسط کسانی که در جایگاههای رسمی اختیار قرار دارند تعیین گردیده است. بدینروی، در این دیدگاه، پرسش اساسی سازمان به این موضوع مربوط میشود که چگونه سازمانها را به بهترین شکل طراحی و اداره کنیم تا اهداف تعیین شده به گونهای کارا و اثربخش تحقق یابند. سلیقهها و امیال شخصی اعضای سازمان به وسیله نظامی از قوانین رسمی، اقتدار و نیز هنجارهای رفتار عقلایی محدود شدهاند.
نظریههای فرهنگی
پس از آنکه موضوع فرهنگ وارد ادبیات سازمان و مدیریت شد، نظریههای متعددی در این حوزه مطرح شد. عمدهترین نظریههای فرهنگی عبارتند از:
- نظریه فرهنگ سازمانی ادگار شاین : سطوح فرهنگ؛ مصنوعات، ارزشها و هنجارها، باورها و پیشفرضها
- نظریه فرهنگ سازمانی دنیسون : فرهنگ رسالتی، فرهنگ انعطاف پذیری، فرهنگ ثبات و فرهنگ مشارکتی
- نظریه فرهنگی سازمانی هافستد : فاصله قدرت، اجتناب از عدم اطمینان، فرد گرائی و مردگرائی
- نظریه دیل و کندی: فرهنگ عمیق و ضعیف
- نظریه اوچی: فرهنگ A, J, Z
- نظریه سانیفیلد: فرهنگ مکتب، فرهنگ باشگاه، فرهنگ بیسبال، فرهنگ دژ نظامی
- نظریه هریسون و هندی : قدرت، نقش، وظیفه و شخص
هریسون و هندی چهار گونه فرهنگی را مطرح کردند که شامل فرهنگ قدرت (تارعنکبوتی)، نقش (معبد یونانی)، وظیفه (شبکهای) و شخص (خوشهای) است.
نتیجهگیری
با این حال که تمایز بین فرهنگ سازمانی و فرایندهای فرهنگی وسیعترِ پیرامون آن مشکل است، نظریهپردازان سازمان معتقدند ضرورری است چنین تفکیکی صورت پذیرد و چنین تمایزی گذاشته شود. تجاربی هم که درباره برخی سازمانها صورت گرفته است همین مطلب را تأیید میکند. با این همه، بیشتر مباحثی که درباره این مقوله مطرح میشوند، به یک اندازه در سطوح مختلف فرهنگ، از قبیل فرهنگ ملت، جامعه، سازمان و خرده فرهنگهای سازمانی کاربرد دارند. در واقع آنچه مطالعه فرهنگ را با عنوان «سازمانی» مشخص و متمایز میکند، تمرکز توجه و علاقه ما به سطح خاصی از تجزیهوتحلیل است.
بر خلاف نظریهپردازیهایی که در باب فرهنگ اجتماعی، فناوری، محیط و استراتژی صورت گرفته، مفهومسازی «فرهنگ سازمانی» از ابتدا تحت تأثیر دیدگاه «نمادین ـ تفسیری» بوده است. یکی از مهمترین تفاوتهای دیدگاه «نمادین-تفسیری» با دیدگاههای پیش از آن، در این است که دیدگاههای پیشین از حیث معرفتشناختی، مبنای «عینیگرایی» را پذیرفتهاند. اما نظریه «نمادین ـ تفسیری» بر مبنای ذهنیگرایی استوار است.
به طور خلاصه، استفاده از رویکرد عینیگرایی بدین معناست که پژوهشگر از بیرون به پدیده مورد مطالعه نگاه میکند. همان رویکردی است که در علوم طبیعی و فیزیکی متداول است. اما رویکرد «ذهنیگرایی» مشتمل است بر مشاهده پدیده از درون و کشف چگونگی تجربههای درونی تجربهگران و اینکه کسانی که درگیر آن تجربه میشوند چگونه از طریق تفسیر و تعبیرهای خود، دنیایشان را سامان میدهند.
منبع: کتاب تئوری سازمان دکتری مدیریت
ادبیات پژوهش فرهنگ سازمانی
فصل دو شامل ادبیات پژوهش و مبانی نظری فرهنگ سازمانی به صورت فایل ورد همراه با منابع فارسی و لاتین
برای سنجش این مقوله مجموعه پرسشنامه فرهنگ سازمانی را دانلود کنید.
تئوری سازمان و مدیریت | ۰۲ بهمن ۹۱