رابطه ساختار و استراتژی
رابطه ساختار و استراتژی یک مقوله کلاسیک در تئوریهای مدیریت است که بیان میکند ساختار سازمانی براساس استراتژی سازمان طراحی میشود. براساس یک الگوی عمومی و سنتی، مدیران ابتدا برنامهریزی میکنند سپس ساختار سازمانی لازم برای رسیدن به این برنامه را طراحی میکنند.
آلفرد چندلر، پروفسور برجسته تاریخ بازرگانی دانشگاه هاروارد و دانشگاه جان هاپکینز، نخستین کسی بود که به بحث رابطه میان استراتژی و ساختار بنگاه پرداخت. مطالعات او نشان داد که ساختار تابع استراتژی است و با تحول استراتژیهای سازمان، ساختار آن نیز دستخوش تغییر میگردد؛ به بیان دیگر، ساختار بنگاه برای پیاده سازی و اجرای استراتژی بنگاه ایجاد شکل میگیرد. نمونه مورد مطالعه چندلر شامل کمپانی شیمیایی دوپونت، جنرال موتورز خودروساز، کمپانی انرژی استاندارد اویل نیوجرسی و خرده فروشی سیرز روباک بود.
چندلر نشان داد که بنگاههای مذکور چگونه توانستند استراتژیهای رشد و تنوع بخشی خود را از طریق پیاده سازی ساختار چندبخشی مدیریت کنند. هنری مینتزبرگ به عنوان یک متفکر متأخرتر از چندلر، معتقد است که رابطه میان استراتژی و ساختار، رفت و برگشتی است. از نظرگاه او ساختار پیروی استراتژی است؛ درست همان طور که پای چپ پیروی پای راست است.
تاریخچه رابطه ساختار و استراتژی
سابقه نخستین مطالعات درباره رابطه ساختار و استراتژی به متفکر بزرگ مدیریت استراتژیک و استاد دانشکده کسبوکار هاروارد، آلفرد چندلر باز میگردد. چندلر در دهه ۶۰ میلادی در کتابی با عنوان «ساختار و استراتژی» که توسط انتشارات دانشگاه امآیتی منتشر شده است بحثی را پیش میکشد که سبب شکلگیری مجموعه مباحثاتی درباره ساختار و استراتژی در دهههای بعدی شده است.
چندلر با تعریف استراتژی به عنوان “تعیین هدفهای بلندمدت یک سازمان و تخصیص منابع و اتخاذ مجموعهای از اقدامات برای نیل به این اهداف”، به بررسی رابطه ساختار و استراتژی در چهار شرکت بزرگ امریکایی در آن زمان شامل جنرال موتورز (صنعت اتوموبیل)، سیرز (صنعت خردهفروشی)، دوپانت (صنایع شیمیایی) و استاندارد اویل نیوجرسی (صنعت انرژی؛ این شرکت امروزه به اکسونموبیل تبدیل شده است) پرداخته است.
حاصل مطالعات وی در یک جمله قابل جمعبندی است: ” ساختار سازمان از استراتژی آن پیروی میکند. ” این نتیجهگیری گویای رابطه خطی و یکسویهایست که استراتژی نقش مقدم را در آن بر عهده دارد. با وجود ارزش علمی کار چندلر و نقش پررنگ او در توسعه دانش مدیریت استراتژیک، نتیجهگیری او به دلایل مختلفی مانند تمرکز صرف بر چهار شرکت بزرگ در اقتصاد ایالات متحده امریکا از سوی پژوهشگران مورد انتقاد قرار گرفته است.
این جمله نغز که استراتژی از ساختار پیروی میکند اکنون نقض شده است.
آرش حبیبی
مطالعات بعدی در زمینه ساختار و استراتژی
دومین شاخه مهم در مطالعات ساختار و استراتژی به مقالهای باز میگردد که هال و سایاس در سال ۱۹۸۰ میلادی در نشریه مدیریت استراتژیک به چاپ رساندهاند. آنها به رابطهای خطی و یکسویه میان ساختار و استراتژی اشاره کردهاند که این بار ساختار در آن نقش مقدم را داراست. جمعبندی کار این دو پژوهشگر که ریشه در ساختارهای چندبخشی شرکتها دارد، در یک جمله به این صورت است: “استراتژی سازمان از ساختار آن پیروی میکند.” بنابراین، ادعایی که توسط آنها ارائه شده، نقطه مقابل ادعای چندلر است، اما نظر هال و سایاس به دلیل وزن علمی چندلر و مشاهداتی که بعدها از دیگر تحقیقات به دست آمد، چندان مورد اقبال قرار نگرفت.
سومین شاخه مطالعات ساختار و استراتژی به ادعای هنری مینتزبرگ، استاد سرشناس استراتژی دانشگاه مکگیل، باز میگردد. مینتزبرگ بر خلاف دو دیدگاه قبلی که دو سر طیف رابطه استراتژی و ساختار را تشریح میکنند، نگاهی تعدیل شدهتری به رابطه ساختار و استراتژی دارد و این رابطه را دوسویه و متقابل میداند.
مینتزبرگ در کتاب «سیاحت اکتشافی استراتژی» میگوید: “ساختار سازمان از استراتژی آن پیروی میکند، همانطور که پای چپ از پای راست پیروی میکند.” این دیدگاه به طور مشخص وجه متقابل تاثیرگذاری ساختار و استراتژی را نشان میدهد. این به نوعی جمعبندی دیدگاههاییست که پیش از آن توسط پژوهشگران درباره رابطه ساختار و استراتژی بیان شده است.
بار مهندسی ساختار و استراتژی
در بسیاری از سازمانها هنگامیکه صحبت از مسائل ساختاری و بازطراحی یا بهینهسازی ساختار سازمان میشود، نگاهها معطوف به واحد منابع انسانی و متخصصان یا مشاوران منابع انسانی میشود. روال معمول این است که متخصصان واحد منابع انسانی با مشارکت مشاورانی از همین حوزه به بررسی فرایندهای سازمان میپردازند. آنها این فرایندها را در قالب وظایف شغلی دستهبندی میکنند و سپس گروههای همگن شغلی را به صورت واحدهای سازمانی تعریف میکنند. گام بعدی نیز اختصاص به تعریف شرح شغل، شرایط احراز آن و سازوکار هماهنگی افقی و عمودی میان شغلها و واحدها دارد.
حتی زمانیکه سازمان در قالب ساختارهای مبتنی بر محصول یا مشتری سازماندهی میشود، همین فرایند در سطح دوم و پس از تجزیه سازمان در قالب چند گروه عمده محصول یا مشتری عملیاتی میشود. عمدتاً با این نگاه به ساختار مخالفم و معتقدم که مسائل ساختاری بیش از آنکه در حیطه موضوعات منابع انسانی باشد، به حوزه استراتژی مرتبط است و به همین دلیل تصمیمگیری درباره الگوهای ساختاری، بهینهسازی و بازطراحی ساختار باید به متخصصان استراتژی سپرده شود.
خلاصه و جمعبندی
در نهایت اینکه، ساختار پاسخ استراتژیک سازمان به مسائل داخلی و خارجی است و این پاسخ محدود به مسائل نیروی انسانی نیست. به همین دلیل معتقدم هرگونه تلاش برای حل مسائل ساختاری اعم از بهینهسازی ساختار فعلی، انتخاب الگوی کلان ساختاری، بازطراحی ساختار و هدایت فرایند تغییر و تحول ساختاری باید به متخصصان حوزه استراتژی سپرده شود. البته، رسیدگی به مسائل ساختاری باید در تعامل با متخصصان منابع انسانی باشد. این متخصصان نیز جایگاهی در کمیتههای راهبردی مرتبط با حل مسائل ساختاری داشته باشند.
پژوهشگران همواره به دنبال مقیاسی برای سنجش سازهها و متغیرهای سازمانی هستند. برای ارزیابی ساختار سازمانی و سازماندهی میتوانید از پرسشنامه ساختار سازمانی استفاده کنید. این مقیاس برای بررسی ابعاد یچیدگی، رسمیت و تمرکز مناسب است. همچنین پرسشنامه معماری سازمانی نیز میتواند مفید باشد. در نهایت با استفاده از یک روش پژوهش مناسب میتوانید رابطه استراتژی و ساختار سازمانی را بررسی کنید.
Chandler, A. D. (1990). Strategy and structure: Chapters in the history of the industrial enterprise (Vol. 120). MIT press.
Ahlstrand, B., Lampel, J., & Mintzberg, H. (2001). Strategy safari: A guided tour through the wilds of strategic mangament. Simon and Schuster.
تئوری سازمان و مدیریت , مدیریت استراتژیک | ۲۴ دی ۹۱
سلام وتشکر